loading...
خودشناسی
محسن سبزیزاده بازدید : 27 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (1)

خودشناسي يعني چه؟ کدام مسائل مربوط به خود شناسي ميشه؟ چه بايد کرد تا خود راشناخت؟

مقدمه: بي گمان اولين گام در راه خودسازي و تهذيب نفس و همچنين خداشناسي و سلوک الي الله، خودشناسي است.
منتهي خودشناسي به معناي خودشناسي شناسنامه اي نيست، بلکه بدين معنا است که انسان بعد واقعي خود را در جهان آفرينش دريابد و بفهمد که موجودي ملکوتي و پرتوي از عالم ربوبي است.
هر فرد از افراد انسان تركيبى از ويژگي هاى نوعى و فردى است. هر يك از ما علاوه بر اينكه فردى از نوع انسان است، ويژگيهاى فردى را نيز دارا است. مقصود از خودشناسى چيست؟ آيا خودشناسى به معناى شناخت نوع انسان است؟ يا به معناى شناخت هر فرد از خويشتن است، خويشتنى كه مركب از ويژگي هاى مشترك با ديگران و ويژگيهاى اختصاصى هر فرد است؟ اگر خودشناسى به معناى شناخت جنبه‏هاى اختصاصى افراد نوع انسان باشد خودشناسى همان انسان ‏شناسى است. و اگر مقصود از خودشناسى شناخت هر فرد از خويشتن باشد، خودشناسى با انسان‏ شناسى متفاوت خواهد بود.

تفاوت خودشناسي با معرفت نفس:
ما از دو طريق به شناخت خود نايل مي شويم که يکي در بدايت راه و لازمه حرکت و مبدا انگيزشي انسان به سوي کمال و سعادت است و ديگري در نهايت راه و نتيجه سلوک مي باشد. معرفت نفس در عرفان, همان شناخت شهودي نفس است که در پايان راه, هنگامي که سالک به کشف و شهود رسيد, حاصل مي شود. بنابراين اصطلاح معرفت نفس بيشتر يک اصطلاح عرفاني و شهودي است و مربوط به نهايت سلوک سالک است, ولي خودشناسي يک امر عادي و در ابتداي حرکت به صورت علمي و حصولي پي گيري مي شود.
معرفت نفس در حقيقت يک تجربه شخصي است که به سالک در اثر طي طريق و رياضت نفس حاصل مي شود. اين حالت به دليل همين شخصي بودن, اغلب نه براي شاهد قابل توضيح و تبيين است و نه توسط ديگران قابل درک مي باشد. البته نمونه هايي از اين شهود در کتاب هاي عرفاني مانند شرح گلشن راز عارف لاهيجي موجود است و ايشان سعي کرده است تا حدودي حالت شهودي خود را در معرفت نفس به تصوير بکشد. ما با مطالعه اين آثار تنها به اين نکته پي مي بريم که اين عارف به اين مرتبه از علم شهودي باريافته است, ولي هرگز نمي توانيم به معرفت نفس خودمان نايل شويم.
بنابراين منظور ما از خودشناسي, در اين مقال, همان حالت عادي و حصولي شناخت خود است که از طريق کوشش علمي و مطالعاتي و تفکر و تامل در خود و بررسي صفات و ملکات نهادينه شده و تحقيق در آثار و آموزه هاي ديني, براي همگان قابل حصول مي باشد و نه معرفت نفسي که محصول سلوک و نتيجه آن است.

تفاوت خودشناسي و انسان شناسي:
اصطلاح انسان شناسي بيشتر مربوط به شناخت نوعي انسان است. انسان شناسي, يعني شناخت ابعاد و قوا و صفات و ويژگي هاي نوع انسان از طريق مقايسه با انسان هاي ديگر. البته مباحث مربوط به رابطه و مظهريت انسان نسبت به خداوند که در قرآن کريم تحت عنوان خليفه الله بودن انسان و روح الهي داشتن و کرامت انسان از آن ياد شده است نيز ويژگي خاصي است که مربوط به نوع انسان است.
ولي خودشناسي, نوعي محاسبه نفس درون نگرانه نسبت به داشته ها و نداشته هاي خود است, البته قبل از اين مرحله شناخت عميق استعداد و توانايي هاي نفس و ارزش هاي وجود اي که خداي متعال در نهاد ما قرار داده است از اولويت برخوردار است.
بعد از شناخت ارزش خود و جايگاه انسان در هستي که همان مقام خليفه اللهي است, لازم است انسان با محاسبه نفس دريابد چه مقدار استعدادهاي خود را شکوفا نموده است و تا کجا در مسير خداي متعال پيش رفته و به او نزديک شده است. اين مرحله در حقيقت مرحله ارزيابي و ارزشيابي خود است. ارزيابي اين سوال که آيا توانسته ايم رضايت خداوند را نسبت به خويش جلب کنيم؟ آيا زندگي ما در مسير کمال و قرب به خداوند بوده است يا نه؟
در خودشناسي لازم است جزء به جزء انديشه, اخلاق و رفتار فرد مورد بررسي خودش قرار بگيرد. ابتدا انسان بايد ببيند به چه چيزي واقعا ايمان و يقين دارد. اعتقادات خود را بررسي کند. باورهاي خويش را بيازمايد, زيرا بدون اعتقاد و باور عميق ديني، هرگز کسي را ياراي حرکت در مسير سخت خودسازي و بندگي خداي نيست.
بعد بايد صفات و ملکات اخلاقي خويش را مورد مطالعه و بررسي قرار دهد، رزايل و فضايل تحقق يافته در نفس خود را بررسي کند و نسبت به رفتار فردي و اجتماعي خود مطالعه و تفکر داشته باشد, بايد کيفيت و نوع معاشرت و منش خود را بيابد که آيا مطابق عقل و شرع رفتار مي کند يا نه. آيا در انديشه و اخلاق و عمل, خدايي شده است يا نه و چه مقدار به خداوند نزديک شده است.
در اين راه, مهم اين است که انسان خدايي شود و هدف دين هم رسيدن به رضايت خداوند است، بنابراين به طور کلي مي توان گفت: در خودشناسي کميت و کيفيت خدايي شدن ابعاد وجودي و شخصيتي انسان بررسي مي شود تا در مرحله خودسازي هر چه غير خدايي است از درون انسان پاکسازي شود و خداوند و انگيزه ها, کنش و منش الهي جايگزين آن گردد.
به عبارت ديگر: در خودشناسي اخلاق و رفتار شخصي و رابطه خود با خداوند را بررسي مي کنيم تا ببينيم چه مقدار به صفات حسنه آراسته شده و مطيع خداوند بوده ايم, تا چه انداره توانسته ايم خواسته هاي خدا را بر خواسته خود ترجيح داده و چه مقدار خودخواهانه عمل کرده ايم. آيا زندگي توحيدي داشته ايم, يا هواي نفس خود را پرستيده و از شيطان پيروي داشته ايم.
انسان ابتدا در خودشناسي بايد استعداد و توانايي ها و همچنين نقايص خود را در بعد انديشه، اخلاق و رفتار مشخص نمايد تا در مرحله خودسازي بتواند نقاط ضعف شناسايي شده را تبديل به قوت و توانايي هاي خود را شکوفا نمايد و در مسير کمال و قرب به خداوند قرار بگيرد.
قرآن کريم و روايات اسلامي افراد جامعه انساني را به دو قسم اهل دنيا و اهل ايمان تقسيم مي کنند. اين دو قسم هر يک صفات و ويژگي هاي اعتقادي و اخلاقي و عملي اي خاصي دارند که از هم متمايز است. اجمالا خودشناسي يعني شناختن اين صفات و ويژگي ها و تشخيص اينکه کدام صفات و ويژگي هاي اهل دنيا يا اهل ايمان در نفس ما نهادينه شده است. هر کسي بايد خودش با بشناسد که آيا از اهل دنيا شمرده مي شود يا اهل ايمان است. چه مقدار به سوي دنيا گرايش دارد و چه قدر ارزش هاي ايماني را درک کرده است. زيرا معيار اصلي نجات و سعادت انسان ايمان است و ارزش هاي ايماني است که انسان ساز است. ارزش هاي دنيوي و مادي گاهي باعث خروج انسان از وادي ايمان و الحاق به وادي اهل دنيا و کافران مي شود. ارزيابي شخصيت خود از اين لحاظ که چه ارزشهاي مثبت يا منفي در وجودش نهادينه شده است، تحت عنوان خودشناسي مطرح مي شود
در ادامه خودشناسي، خودسازي نيز به معناي پاک کردن و تخليه نفس از صفات و ويژگي هاي اهل دنيا و آراسته شدن به صفات و ويژگي هاي اهل ايمان است. منبع اين مباحث عمدتا قرآن کريم و روايات است و در کتاب هاي اخلاقي نيز اين صفات و ويژگي ها تحت عنوان فضايل و رزايل دنبال شده است.

منبع :http://akhlagh.porsemani.ir/node/335

 

محسن سبزیزاده بازدید : 10 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

هدف از خودشناسی چیست؟

کلید حل معمای آرامش و خوشبختی در پذیرش (آنچه هستیم) می باشد.

احتمالاً شرحی به این سادگی شما خوانندۀ کاشف خوشبختی را ارضاء نخواهد ساخت! زیرا کمی مختصر و ساده به نظر می رسد! اما فراموش نکنیم که حقیقت همیشۀ ساده است. آنچه آن را بغرنج و پیچیده می سازد تعابیر انسان است.

———–

شاید در ابتدا چنین تصور شود که نوشته های این سایت ممکن است اسباب ناامیدی و یأس در بین خوانندگان مشتاق به خودشناسی شده و آنها را در بن بستی روانی گرفتار سازد، اما چنین برداشتی ناشی از قضاوت زود هنگام و یا عدم درک مفهوم صحیح خودشناسی است.

در این میان نقش کتب، نشریات و یا تراکت هائی دیواری مزین به چهرۀ خندان استادان پیر و جوان که نوید خوشبختی زود هنگام، در سمینارهای رایگان به مردم می دهند را نمی توان نادیده گرفت. امیدهای واهی که زمینه ساز توقعات و انتظارات غیرواقعی نسبت به مقولۀ شناخت خود می شوند.

بسیاری ازخودشناسی انتظار معجزه دارند، در حالی که چنین اتفاقی به آن شکلی که در اذهان جا افتاده هرگز رخ نخواهد داد. تصورات رایج نسبت به خودشناسی در مغایرت کامل با آن قرار دارد. زیرا آنچه ازقبل در ذهن به تصویر کشیده می شود، مغایر با آنچیزی است که ازطریق توجه منجر به درک می شود.

-انتظارشما ازخودشناسی چیست؟

- رفع ضعف های شخصیتی و تقویت اراده ؟

- نفوذ درقلب مردم ؟

- تقویت حافظه؟

- کشف راهی برای تحقق سریع تر آرزوها ؟

- تقویت اعتماد به نفس؟

- روشی میانبر برای رسیدن به آرامش؟

و یا آشنائی با متدهای رام کردن کودک درون و مدیریت کردن خشم و اضطراب ؟!

اگرنیت از خودشناسی، برآوردن نیاز یا رسیدن به چیزی باشد، باید بدانیم مفهوم خودشناسی برای ما اشتباه جا افتاده است، زیرا از طریق خودشناسی قرار نیست به قدرت یا برتری دست یابیم. اگر چنین بود، بازار خودشناسی و اساتید آن بسیارگرم تر ازامروز می بود. بنابراین نباید فریب چنین تصورات آزمندانه ای را خورد.

 

هیچ یک از نیازهای شخصیتی، نه با خودشناسی و نه با هیچ سیستم دیگری ازجمله روانکاوی قابل دستیابی نبوده و جلساتی که بدین منظور تشکیل می شوند، صرفاً به منظور دلخوش کردن مردم و رونق بخشیدن به کسب و کاری تحت عنوان (مشاوره) است.

اکنون فرض را بر این می گیریم که با کمک خودشناسی قادر خواهیم شد به آرزوهای بی پایانمان برسیم، آیا فکر می کنید با برآورده شدن چنین نیازهای حقیرانه ای، تحمل تجربۀ عظیم خوشبختی که چیزی ورای تصورات فکری انسان اسیر شخصیت است را خواهیم داشت؟

تا هنگامی که خود ما درک صحیحی از خوشبختی نداشته باشیم، آنچه به عنوان خوشبختی به ما ارائه می شود، سراب و پوچی است.( شاهد این ادعا افراد متمول و معروف هستند) آنها نیز مانند سایر مردم علی رغم داشتن فاکتورهای ظاهری خوشبختی از خوشبخت نبودن رنج می کشند!

 

هدف ازخودشناسی قرارگرفتن ذهن درمدار طبیعی خویش است، بدون قرارگرفتن در این وضعیت ما قادر به درک تجربه آرامش و خوشبختی نخواهیم بود.

بسیاری ازما ریشه ناآرامی های خود را در عدم دستیابی به نیازهای شخصیتی می بینیم، در حالی که پس از رسیدن یا بدست آوردن آنها همچنان خود را ناکام می یابیم.

هدف ازخودشناسی شناسائی عاملی درونی است که موجب می گردد تا انسان خودش را آنگونه که هست نپذیرفته و پیوسته بدنبال داشتن یا فراهم شدن شرایطی باشد که تصور می کند به واسطه آن می تواند خوشبختی را در آغوش گیرد.

همه زندگی انسان اسیر(من) چنین حالتی دارد، به هرچه می رسد تا مدتی شاد است، اما مجددا احساس کمبود و نارضایتی می کند، سپس برای شارژ شادی و لذت، مجدداً دست به جستجو می زند!

 

آیا به نظر شما شناسائی و تشخیص چنین عامل شیطانی در وجودتان کارکوچک و بی اهمیتی است؟

آیا درک این موضوع که بسیاری از دلمشغولیت های انسان معاصر به دلیل مواجه نشدن با این عامل مخرب درونی است کشف پیش پا افتاده ای است؟

اگربه وسیله خودشناسی قصد برآوردن نیازهای تان را دارید، باید بدانید که در خدمت آن عاملی هستید که از درون در حال نابودی شماست، اما اگر فارغ از هرنوع نیاز، نیت تان تشخیص عامل آشوب است، خودشناسی شما را قادر به شناسائی و درک آن می سازد.

-هنگامی که مفهوم خوشبختی درک شده باشد دیگر نیازی به کشف خوشبختی نیست، زیرا خوشبختی درک مفهومی از بودن است که در ذهن ما درک شده است. هنگامی که شیوۀ صحیح (بودن) درک شده باشد، انسان خود به خود در وجود خویش آرام گرفته و در مدارصحیح زندگی و آرامش قرار می گیرد. جستجو و کشف خوشبختی فریبی فکری است برای منحرف ساختن ما از توجه به خود برای در آرامش زیستن.

 

اگر توجه به خود، بدون هرنوع تعبیر و تصویر سازی فکری که دستاورد خودشناسی است در ما شکل گیرد، نه نیازی به مطالعه داریم و نه جذب برنامه های ماهواره ای خواهیم شد. هرچه قابل درک باشد توسط خود ما درک خواهد شد.

کنجکاوی و تمایل ما برای دانستن، بهانۀ موجهی است برای روبرو نشدن با خودمان. به همین دلیل هرقدر مطالعه می کنیم باز همچنان تشنۀ دانستن چیزی جدید هستیم.

 

بسیاری ازمشتاقان خودشناسی آنچه می بایست درک کنند را درک کرده اند، اما جرأت بکارگیری دانسته های خود را در بارۀ خود ندارند. ما ازترس شک کردن به موجودیت بدلی خویش ازاطلاعات مان برای برچسب زدن به رفتار دیگران استفاده می کنیم!

-ازآنجا که اندیشه های بشر همواره جای حقیقت را اشغال می کنند، مفهوم خوشبختی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و دستخوش تحریف شده است. پدیده ای مانند خوشبختی را نمی توان به شکل تعریف به دیگران ارائه داد. علت این امر انحصاری بودن آن در افراد است. انسان به دلیل تعابیر و تصاویر فکری متفاوت از خوشبختی، در درک آن دچار سردرگمی و تردید شده است.

افراد بدون آنکه درکی از خوشبختی داشته باشند، صرفاً براساس گفته ها و نشانه ها آن را می جویند. برای بسیاری، جستجوی خوشبختی از یافتن اش با اهمیت تر است . زیرا به انگیزۀ کشف آن، بهانه ای دارند برای فرار و نماندن با خود .

به همین دلیل حتی اگر واقعاً خوشبخت باشند، باز همچنان از پذیرش و ماندن با آن امتناء کرده و فشاری فکری آنها را موظف به حرکت و جستجوی سوژه ای جدید می کند!

 

-خوشبختی چیست؟

خوشبختی یعنی پذیرش و قبول آنچه هستیم. اگرشما قادر به پذیرش (آنچه هستید) بشوید، دروناً احساس سرور و خوشبختی خواهید نمود، بدون آنکه نیازی به دلخوشی یا لذت بیرونی داشته باشید. خود شما شرط لازم برای تجربۀ خوشبختی هستید، به شرط آنکه هر چه هستید را همانگونه بپذیرید! فکر به عناوین گوناگون ما را به خودمان ناقص جلوه داده و ما را بابت آن ملامت می کند.

یکروز مشکل ضعف حافظه را به رخ مان می کشد، روز دیگر بند می کند به شکل بینی یا عینکی بودن. همۀ این افکار و نگرانی های ساختگی، جزئی از مکانیزم فکری هستند برای درگیر نمودن ما به خودمان، اطلاع از این ماجرا کمک می کند تا ترس های مان را جدی نگرفته و با آن در گیرنمانیم.

به نظرشما اطلاع از ماجرا های پشت پردۀ ذهن که موجب ترس و بی قراری می شوند مفید تراست یا نحوۀ کسب موفقیت و مدیریت کردن خشم!؟

 

پذیرش خود، آنگونه که هستیم، تنها حس اصیل خوشبختی است که حالتی پایدار دارد، حالی درونی که پس از شکل گیری، انسان را رها نمی سازد. اصالت این حالت به دلیل اتکاء آن به درون انسان است.

احتمالاً شرحی به این سادگی شما خوانندۀ کاشف خوشبختی را ارضاء نخواهد ساخت! زیرا برای چنین واژۀ بحث برانگیزی کمی حقیرانه و مختصر به نظر می رسد! از کودکی این تصور در ما شکل داده شده که خوشبختی و آرامش در بالای کوهی صعب العبور و احتمالاً در منطقۀ تبت می باشد که انسان هائی با آموزش خاص قادر به یافتن آن می شوند، این در حالی است که خوشبختی با یک تغییر بینش منطقی در بالاخانۀ سرتان قابل دستیابی است. حقیقت همیشۀ ساده و دم دست است. اما این تعبیر انسان است که آن را بغرنج ساخته و به نقاط دور حواله می دهد.

کلید حل معمای به ظاهر پیچیدۀ خوشبختی در پذیرش و توجه به (آنچه هستیم) است.

اما پی بردن به اینکه چرا حاضر به پذیرش خود نیستیم، موضوعی پیچیده است که می بایست از طریق درک شخصی مورد توجه قرارگیرد.

 

چرا در حال حاضر نگرش ما به خوشبختی شکل مادی و بدست آوردنی به خود گرفته؟

چنین نگرشی حدوداً از دهۀ شصت میلادی به واسطۀ افزایش تولید توسط تبلیغات رسانه ای در آمریکا رواج یافت. اگر دقت کنیم متوجه می شویم که اساس تبلیغات رسانه ای را تمایل به لذت و خوشبخت شدن تشکیل می دهد، لذت بردن از جویدن آدامس یا نوشیدن یک نوشابه، حس خوشبخت بودن به واسطۀ سفر به مکانی توریستی و یا لذت چشیدن یک سس خوش طعم یا یک هات داگ که یاد آور طعم خوش زندگی است!!!

آنچه در همه این تبلیغات به چشم می خورد حس لذت و القاء خوشبختی است که در گرو مصرف یا داشتن چیزی است. در این گونه تبلیغات حس خوشبخت بودن در حد ارضاء یک ذائقه، مثلاً چشائی پائین آورده می شود. طبیعی است که با تاثیر چنین شیوۀ تبلیغاتی ای، سطح توقع مردم از خوشبختی چنین تنزل یابد. این روند نیز امروزه با کمک پیشرفت های تکنولوژیکی همچنان درابعاد وسیع تر، در جوامع رسوخ داده می شود.

 

همه ما تحت تاثیر تبلیغات تجاری زندگی خود را تعطیل اموری کرده ایم که تصور خوشبختی به ما می دهند. تصوری که به دلیل ماهیت دروغ شان انسان توهم زده را می فریبند.

اغلب مردم دائماً بدنبال بدست آوردن کالا یا فراهم شدن شرایطی هستند که بتوانند به واسطۀ آن حس ذوق زدگی و لذت بکنند، به همین دلیل حرص و طمع شکلی عادی و متعارف به خود گرفته.

آیا به نظر شما چنین خوشحالی ای بدلی ای که وابسته به داشتن یا نداشتن افراد است قابل قیاس با تجربه شکوهمند بی نیازی و آرامش هست؟

یک سؤال، آیا به نظر شما در برنامۀ خلقت بشر مبنا براین گذارد شده که انسان به واسطه ساخته های خویش و سرگرم شدن و مرور آنها احساس سرور و شادی کند، یا این هم برنامه ای است که توسط انسان منفعت طلب برای هم نوعان ساده دل تدارک دیده شده است؟

 

(آیا اینکه چرا روان من به عنوان یک انسان چنین دچارتشویش و اضطراب می شود مهم تر است یا پیگیری علل غرق شدن کشتی تایتانیک، یا بررسی وضعیت مزاج ناپلئون در جنگ واترلو!

همۀ این سرگرمی های به ظاهرعلمی برای سرگرم نگه داشتن و دور کردن ما ازاصل موضوع زندگی یعنی خودمان است).

انسان به دلیل سرگرم ماندن به اندیشه ها و ایده های خودساخته اش، اصالت خود را به فراموشی سپرده، ناآرامی انسان نتیجه طبیعی چنین انحرافی است.

انسان با خود بیگانه حاضر به عقب گرد و تجدید نظر در نحوه عملکرد اش نسبت به خود و هم نوعان اش نیست. او مغرور نتایج معجزه آسای علم و تکنولوژی شده.

او قصد دارد گاری چرخ شکستۀ ایده هایش را به اسم خوشبختی و با کمک القائات رسانه ای به سرمنزل مقصود که مشخص نیست کجاست برساند.

 

دلیل اینکه انسان تا این حد وابسته به رسانه ها شده ، اعتیاد به درک واسطه ای و دوری از خود است.

با توجه به این موضوع می توان پی به قدرت و اهمیت امپرطوری رسانه ای برد.

ما بیش از پیش معتاد به رسانه ها شده ایم. ما عمداً خود را متوجه و سرگرم به رسانه ها نگه می داریم تا متوجۀ ترس ها و طلب کاری های درونی از خود نباشیم.

ما فرار از خود را به عنوان راهکاری مؤثر برای رفع اضطراب بر گزیده ایم، در حالی که راه خلاص همیشگی ازاضطراب توقف و رو در رو ماندن با آن است. بیشترعمر انسان با خود بیگانه را کشف و پرداختن به راه های فرار تشکیل می دهد.

ترس و فرار انسان از خودش نه تنها از نگاه برنامه ریزان رسانه ای دور نیست، بلکه وجود این ضعف اساس سرمایه گذاری و توسعۀ رسانه ای را تشکیل داده است.

با وجود چنین ضعفی در انسان، این رسانه ها هستند که با همکاری بخش های سرمایه گذار، تصمیم می گیرند خوشبختی را چگونه برای مردم تعریف و به آنها القاء کنند.

-حس ناکامی در انسان، حاصل برآورده نشدن نیازهای کاذب شخصیتی اوست. انسان هنگامی که از نیاز و اجبار رها باشد دروناً مسرور و خوشبخت بوده و نیازی به چیزی به عنوان خوشبختی ندارد.

شما به عنوان فردی علاقمند به خودشناسی قبل از هر اقدام می بایست تکلیف تان را با خودتان روشن کنید. آیا قصد دارید با خودشناسی فردی ممتاز و خوشبخت شوید، یا فارغ از نیازها و آرزوهای تان در پی کشف دلائل بی قراری و اضطراب های تان هستید ؟

 

-به نظرشما شخصیت ممتاز چگونه فردی است؟

آنچه مسلم است در مورد شخصیت ممتاز در همه جوامع حکمی واحد جاری است و آن اینکه آنچه از زندگی عاید او می شود، عنوان، امکانات و تعلقاتی موقتی است که حاصل تلاش های او در فرصت زندگی است. تعلقاتی که حس دلگرمی به او می بخشند. اما این دلگرمی به دلیل وابسته بودن، موقتی بوده و دائماً به وسیلۀ دیگر رقبا مورد تهدید قرار می گیرد.

انسان ممتاز نقش امانت داری موفق را بازی می کند که می بایست برای حفظ داشته های اش پیوسته تلاش کرده و ترس و دلهره را به جان بخرد، تا موقعیت اجتماعی اش را حفظ کند.

همه زندگی او تلاش است و تلاش است و تلاش. تا هنگامی که زنگ تفریح اجباری مرگ استراحتی ابدی برای او به ارمغان آورد. تنها دراین حالت ذهن او قادر به درک دیرهنگام تجربۀ با شکوه بی نیازی می شود. انسان ممتاز فردی است که همه نگاه ها متوجۀ اوست، او برای حفظ این توجه دلخوش کننده می بایست همواره تلاش کند.

او فردی است که در دام ارزش های اجتماعی و داشته هایش گرفتار شده، این داشته های موقتی برای او بااهمیت تر از خودش می باشند، زیرا موجودیت اش را درگرو داشته هایش دیده و خود را با آنها معنا دار می بیند. او فردی است شجاع، باهوش و با پشتکار اما اسیر، مضطرب و نیازمند!

 

این موضوع می بایست از ابتدا روشن شود که قصد از خودشناسی رسیدن به خواسته ها و برترشدن است، یا شناسائی عاملی که از درون شما را به خودتان ناقص و بی عرضه جلوه می دهد؟

آیا می دانید درصد بالائی ازکتابهائی که با عنوان خودشناسی به چاپ می رسند به نیت برآورده شدن حسرت های شخصیتی خریداری می شوند؟ فروش بالای چنین کتابهائی به دلیل غفلت و نیازمندی افراد است.

آیا نیت شما در انجام خودشناسی درک مشکل خودتان است، یا آموزش نحوۀ دفاع و دشمنی کردن با مردم؟

اگر مورد دوم مورد توجه شماست، همین لحظه این سایت را ترک کنید! زیرا نوشته های آن دنیای خیالی شما را برسرتان خراب و شما را در موجی از سردرگمی و تردید نسبت به خود گرفتار خواهد ساخت. اما اگر نیت تان شناسائی و رهائی از شر عاملی است که از درون در حال تخریب روان شماست، می توانید روی نوشته های این سایت حساب کنید.

 

اغلب مردم به منظور (روتوش شخصیت) و یا تحقق رویا های شان به سراغ خودشناسی می روند. اما رسیدن به چنین منظوری نه ازطریق خودشناسی و نه ازهیچ طریق دیگری میسر نمی گردد. زیرا عاملی که نیاز را در ما شکل می دهد، ماهیتی توهمی دارد، بنابراین آنچه به تحریک او در پی اش به راه می افتیم نیز توهم است، حاصل و نتیجۀ تلاش های انسان اسیر شخصیت همواره بر توهم استوار بوده و به همین دلیل با وجود یک عمر تلاش همواره خود را مغموم و بازنده می یابد.

نیازهائی که توسط فکر به منظور رشد شخصیت در ما شکل داده می شود در حکم یافتن نخود سیاه است.

خودشناسی واقعی شما را به سوی نادیده های ذهن هدایت می کند، به جائی که نیاز، خشم و انتقام شکل می گیرند. جائی که تصمیم مبدل به تردید و نفرت جای عشق را می گیرد.

جائی که میل برتری و سلطه جای رأفت انسانی را اشغال کرده.

 

به نظرشما آیا مطرح کردن چنین حقایقی ممکن است موجب دل سردی شما نسبت به خودشناسی شود؟ چرا شنیدن چنین مطالبی در مورد خودشناسی باید ما را مضطرب و نگران سازد؟هنگامی که حقیقت اسباب نگرانی انسان شود، یقیناً ذهن در اشغال غفلت است.

چرا هشدار فرد غافل را آشفته می سازد؟

هشدار باعث می شود تا انسان غافل نسبت به مرکز فهم اش یعنی (عقل من) دچار تردید و بی اعتمادی شود. (این تردید متوجه مرکزی است که ما آن را به عنوان همه چیز خود و پایگاه تامین امنیت روانی خود باور کرده ایم. تردید به نحوۀ عملکرد این پایگاه بدلی که ما آن را (من) خود تصور کرده ایم موجب حس ناامنی و ترس در انسان می شود).

 

هنگامی که (من بدلی) یا (فهم من) مورد تردید قرار گیرد، گوئی نقش هایش لو می رود. به همین دلیل نسبت به ملامت یا نصیحت واکنشی منفی نشان می دهیم.(در حقیقت این من بدلی ماست که برآشفته شده و واکنش نشان می دهد، نه ذات ما).

شیطان یا (من) بدلی حاضر به قبول شیوه ای جز غفلت در ذهن انسان نیست. ازآنجائی که انسان غافل، برای تامین امنیت روانی وابسته به (من) بدلی اش است، ازترس ازدست دادن آن همواره خود را مجبور به دفاع و باج دادن به آن می بیند!

 

( آیا متوجه این بازی فکری هستید؟ این خود ما هستیم که پدیده ای توهمی ای را به عنوان پایگاه تامین امنیت روانی در خود می سازیم، به این امید که با اتکاء به آن در برابر دیگران مصون بمانیم.

این پایگاه دائماً ما را به جدال با دیگران تشویق می کند، اما هنگامی که وارد مشاجره می شویم به جای کمک ، ما را گرفتار تردید، بلا تکلیفی و ترس می کند.

اما هنگامی که (من) بدلی مورد تهدید قرار می گیرد، این ما هستیم که با تمام وجود به دفاع ازآن می پردازیم، زیرا در توهم خود بر این باوریم که این (من) همه چیزما بوده و وظیفۀ تامین امنیت را در ما به عهده دارد. (در اینجا نیز رد پای نگرش ملانصرالدینی انسان غافل به خوبی نمایان است).

اگر از هم اکنون (من) بدلی یا شخصیت را جدی نگیریم و بی جهت پرو بالش ندهیم و عطای ایمنی ای که قرار است به ما بدهد را به لقایش ببخشیم، نه خطر در ذهن شکل می گیرد نه نیازی به دفاع .

 

هنگامی که بارتوهمات و مبارزات خیالی را به وسیلۀ آگاهی از دوش ذهن برداریم، زندگی بدون ترس را تجربه خواهیم نمود.

قدم اول در خودشناسی توجه به انگیزه های شکل گیری غفلت و راه های گریز از خود است.

آیا دقت کرده اید که فکر ازتوجه ما به خودمان هراس داشته و نگرانی اش را به شکل اضطراب و بی قراری به خصوص در هنگام تنهائی و روزهای تعطیل در ما بروز می دهد؟ هر زمان که قرار است با خود تنها باشیم، فکر ما را دچار اضطراب کرده و به سرعت قصد خروج ما از این حالت را به اشکال گوناگون دارد.

برای درک (من بدلی) و فریب کاری های آن می بایست درهای خودفریبی را بروی خود بسته و در خود به بن بست رسید.

مانند معتادی که برای ترک می بایست ایزوله شود. بسیاری این ایزوله شدن را با سفر به هندوستان و سر به کوه گذاردن تغییر شکل داده و فریب ترفندهای (من بدلی) را می خورند.

 

هنگامی که با صراحت و صداقت باطنی راه های خودفریبی و گریز را به روی خود ببندیم، ترسی شدید و توهمی برذهن حاکم می شود، اما پس ازآن گشایشی شگرف در ذهن ایجاد می شود که موجب تردید جدی نسبت به خود می گردد. حاصل این تردید نوعی دگردیسی و پوست اندازی ذهنی است که حکم تولدی نو را دارد.

ماندن و بسر بردن در بن بست ذهنی به مثابه گیرافتادن (من بدلی) در گوشه رینگ و لو رفتن نقش های شیطانی اش است.

اگرآنچه هستیم را با جان و دل پذیرفته و ازآن نگریزیم، امکان اتصال و دسترسی مجدد ما به محیطی متفاوت از ذهن که در حقیقت ذات ماست و تا بحال از دسترس ما دور نگه داشته شده مهیا می گردد.

آنچه از بودن در این کیفیت حاصل انسان می شود تجربه ای است ناشناخته، بکر و انحصاری که هرفرد می بایست با درایت شخصی آن را درک کند.

 

این همان گنج بی پایان جاودانگی است که نصیب انسان های نیازمند نمی گردد. زیرا انسان نیازمند هرچه دلگرم اش کند را قاپیده، مال خود کرده و به آن سرگرم می ماند!

هنگامی که نیاز در انسان شکل نگیرد، انسان صاحب همه چیز می شود، بدون آنکه تعلقی دراو شکل گیرد!

هدف ازاین نوشتار توجه دادن به افرادی است که به جای نزدیک شدن و مشاهدۀ خود، انرژی شان را صرف دلمشغولتی جدید به عنوان خودشناسی یا عرفان کرده اند.

طبیعتاً هشدار بابت این عارضه دیرینه بشر یعنی (غفلت) به مذاق بسیاری خوش نیامده و بار منفی برای (من بدلی) شان در بر خواهد داشت!

 

هنگامی که به اطراف خود توجه می کنیم می بینیم که ازهر چیز ساده و پیش پا افتاده ای برای خود دلمشغولیت یا تعلقی ساخته ایم. از یک تکه چوب گرفته تا یک رایانۀ جیبی، سرگرمی هائی که ظاهراً موجب دلگرمی اند اما در واقع مخل نگاه و توجه ما به ریشۀ مصائب درونی مان هستند.

امنیت خاطر و دلگرمی حقیقی را می بایست در مرکزثقل وجود خویش یعنی (ذات) جست و به آن تکیه کرد، جائی که فکر تابعی از سیستم ذهن است و سرخود عمل نمی کند.

http://tavajjoh.ir/

 

محسن سبزیزاده بازدید : 21 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (0)

سه مانع خود شناسی چیست؟

هرکس، که به این مقام رسیده، هر کس لیلةالقدر را درک کند، حضرت زهرا سلام الله علیها را درک کرده است. مگر می شود به حریم حضرت زهرا نزدیک شوی، نامَحرم نزدیک نمی شود...

عقیق: نخستین شب قدر (شب نوزدهم ماه رمضان) با حضور پرشور مردم شب زنده دار در مسجد ارک با سخنرانی حجت الاسلام ملکی و مناجات خوانی حاج منصور ارضی و دیگر ذاکرین اهل بیت علیهم السلام برگزار شد.

گزیده ای از سخنان حاج منصور ارضی را می خوانیم:

سه مانع خود شناسی چیست؟

لیلةالقدر یعنی قدر خود را دانستن، لیلةالقدر یعنی خودشناسی. کسی که خود شناس باشد، حتما خداشناس میشود « مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه ». لذا سه مانع برای خودشناسی هست که شاید همه ما داشته باشیم، به ندرت ممکن است کسی نداشته باشد، ما خود بین هستیم. خود خواهیم و خود پسند. این سه مانع نمیگذارد لیلةالقدر را درک کنیم. آن تعریفی که از علماء و بزرگان میبینیم که بیان می کنند، واقعا آدم می ماند، می گوید خب حالا که لیلةالقدر این است پس ما می رویم و یک سلام میدهیم و یک استغفار میکنیم. لذا همه کس از این دریا به سلامت بیرون نمیرود. خدا کند همه ما «وَ سَلّمنا فیه» قرار بگیریم، یعنی سلامت برویم. 

شما میدانید که هرکس، که به این مقام رسیده، هر کس لیلةالقدر را درک کند، حضرت زهرا سلام الله علیها را درک کرده است. مگر می شود به حریم حضرت زهرا نزدیک شوی، نامَحرم نزدیک نمی شود. اشتباه نکن آن کسی که اهل ایمان و تقواست، مَحرم است. آن کسی که اهل گناه است نامحرم است. بحث فرزندی و فامیلی نیست.

میزان اعمال امام زمان است.

شما دو مرحله، یکی ماه مبارک رمضان، بالاخص لیلةالقدر، به پای میزان اعمال میرسی یا « میزان الأعمال »، در حج هم همین است و مرحله سومش قیامت است، قیامت را دیگر نمی شود دست زد. قیامت دیگر نمی توانی کاری بکنی. مگر از آن طرف یک فیضی برسد؛ از فضل حسین علیه السلام. از فضل پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام وگرنه هیچ کاری نمیشود کرد. حالا تو امشب آمدی پیش میزان الأعمال. میزان اعمال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.«عَینُ اللهِ النّاظِرَه» است. یعنی هر جا رفتی، هرجا رفتم او دیده. خانم، آقا، دختر، پسر، بزرگ کوچک هر جا رفتی دیده است.چه میخواهد محافل لهو و لعب ، محافل توبه یا علماء، محافل علم، هرجا. 

در لیلة القدر باید قدر خود را بشناسی! 

لیلةالقدر اینگونه نیست که فکر کنیم ما بیایم درونش شسته شویم و برویم. نه لیلةالقدری که بزرگان دین، حکماء و عرفاء و صالحین روزگار میگفتند، سِیرش این است که در ماه رجب شستشو بشوی، بعد ورود به ماه مبارک رمضان بکنی، اهلش ما نیستیم خدایا تو میدانی. البته اگر گریه برای امام حسین علیه السلام کرده باشی، یک چیزهای به تو میدهند، واقعا آن یک چیز دیگر است، لیلةالقدر باید قدر خودت را بدانی، خودت را بشناسی، کجای این دین جای داری؟، کجای اسلام، کجای نظام جمهوری اسلامی.

زیارت اباعبدالله زیباترین عمل در این شب

این که میگویند یکی از کارهای زیبایی که در این شب قرار دادند، زیارت اباعبدالله است، برای این است که عبادت دیگر اینجا جاندارد، به ولایت رسیدن جا دارد، برای به ولایت رسیدن هم باید از ولایت فقیه رد شویم، ولایت بدون مرجع نمی شود، سردرگمی است.

 

محسن سبزیزاده بازدید : 18 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

 

شخصيت انسان

 

 

به دليل تنوع و گستردگي رفتار، در انسان ها، ارائه تعريف جامع وکلي از شخصيت ، امکان پذير نيست. اما در بين اين نظريه ها دو نظريه از اهميت بيشتري برخوردار است. در نظريه اول ريشه رفتار و شخصيت انسان را در درون او مي دانند و در نظريه دوم ريشه رفتار انسان را درتعاملات او با محيط مي دانند.

تمامي افعال و رفتارهاي انسان، ريشه در شخصيت او دارند.

از نظراکپورت رابطه روح و شخصيت رابطه اي متقابل و دوطرفه است يعني شخصيت يک مفهوم کاملاً رواني(نظريه اول) است نه يک مفهوم کاملاً زيستي (نظريه دوم) .

 در واقع او معتقد است که بدن فيزيکي انسان بر روح ، و روح نيز متقابلاً بر جسم اثر مي گذارد و سازمان شخصيت درواقع حاصل تعامل متقابل اين دو موضوع است.

در قرآن از شخصيت به عنوان شاکله ياد ميشود و قرآن منشاء اعمال آدمي را شاکله مي داند .

شکل گيري شاکله در انسان

شاکله در لغت معناي متفاوتي دارد . مفرد شاکله ، شکله، بستن پاي چارپا و شکال به معناي بند و طنابي است که حيوان را با آن مي بندند، از ديگر سو شاکله به معناي خلق وخوي نيز هست، چون انسان را مقيد مي کند و نمي گذارد انسان آزاد باشد به طوري که انسان را مجبور مي کند تا به مقتضاي آن رفتار عمل کند.

به طور کلي مي توان گفت شاکله به معاني زير است:

1-نسبت 2-خلق وخو 3-حاجت و نياز 4-مذهب و طريق 5- ساخت .

فطرت

انسان در ابتداي تولد يک سري توانايي هاي بالفطره و ذاتي و غير اکتسابي دارد که به آن در اصطلاح فطرت مي گويند . که در طول زندگي او اين توانايي بروز کرده و به او کمک مي کند.

علاوه بر فطرت، انسان داراي عقل نيز هست پس انساني که بالفطره داراي توانايي ها و فطرت است و عاقل نيز مي باشد پس از تولد در تعامل با طبيعت قرار مي گيرد و در اثر اين برخوردها با طبيعت ، رشد و شکل گيري کامل شخصيت حاصل مي شود .

رشد شخصيت

مراحل رشد شخصيت در انسان بر اساس دو عامل عقل و نفس به مراحل زير تقسيم مي شود:

1-نفس اماره 2- نفس لوامه 3- نفس مطمئنه.

در ابتداي تولد کودک سمت غريزه و نفس اماره بوده و عقل درحرکت آن جايي ندارد.

اما با رشد و بزرگ شدن و افزايش تعاملات او با طبيعت عقل نيز رشد کرده و او نسبت به کارهاي بد خويش شرمنده مي شود در اين جا نسبت عقل وغريزه 50-50 است . در مرحله بعدي عقل که داراي رشد کامل بوده انسان را از انجام کارهاي ناپسند باز مي دارد.

يکي از عناصر مهم در شکل گيري شخصيت در انسان تلاش او براي سازمان دهي عناصر و محرک هاي محيطي اوست. بر اساس اين خصلت وقتي عنصر جديدي با محرک جديدي وارد ذهن انسان مي شود او در تلاش براي برقراري يک نظم در درون خود و قرار دادن آن محرک در جاي خود مي باشد که همين تلاش باعث رشد شخصيت و توانايي فکري در انسان مي گردد.

حيات ذهني و شخصيت

در روند زندگي فرد (انسان) روابط بسياري ميان او و عوامل محيطي و ساير افراد انساني برقرار مي شود که آن را حيات ذهني و يا ذهن مي نامند .

ترديدي نيست که حالات روحي و هيجان در عملکرد بدن اثرات عميقي به جاي مي گذارد .امروزه بيش از 75% از بيماراني که به پزشک امراض داخلي و عمومي مراجعه مي کنند ، دچار واکنش هاي روان تني بوده و از عوارض آن رنج مي برند. و اين عوارض را در جامعه شخصيت بيمارگونه مي گويند .

شخصيت هر کس به معني چگونگي ظهور اجتماعي و بيان شخصيت اوست . هر انساني خود را به شيوه اي مخصوص به خود بيان مي کند و خصوصيات خويش را به طريقي جلوه گر مي سازد و از چگونگي خود بازکردن و خودآشکار ساختن هر فرد را شخصيت او مي گويند .

شخصيت هر فرد از مجموع حالات نفساني ، احساسات ، افکار ، عواطف و چگونگي شرايط ظاهري و جسمي او تشکيل يافته که بي مانند است . در سوره انسان آيات 1-2 خداوند متعال مي فرمايد : "آيا انسان به ياد دارد که چه روزگاراني به گذشته و چه مراحلي را پشت سر گذاشته است؟ او چيزقابل توجه و اعتنايي نبوده و هيچگونه شخصيت و عوامل سازنده شخصيت را بالفعل نداشت و ما او را از نطفه اي مخلوط و آميخته و مرکب آفريديم و او را گوش شنوا و چشم بينا داديم و او را مدام مورد آزمايش قرار مي دهيم تا آنچه دارد به ظهور رساند و استعدادها و زمينه ها آثارشان را در موقعيت هاي مناسب نشان بدهند."

به طور کلي سه مشکل اساسي عاطفی براي انسان وجود دارد که تقريباً همه ما ناگزير بايد تا حدودي در سراسر عمر به نوعي با آنها دست و پنجه نرم کنيم اولين مشکل ، نگراني است . گفته مي شود که نگراني يک ترس بي دليل و غيرمنطقي از يک چيز ناشناخته است ، افرادي که اسير نگراني عميق هستند هميشه چنين مي انديشند که بر اموري که امکان خطر وجود دارد ، حتما آن خطر اتفاق مي افتد .

دومين مشکل عقده گناه است . که مي‌توان آن را اين‌چنين تعريف کرد: يک احساس دائمي داشتن فساد اخلاقي و يا گناه‌کار بودن.

 شخصي که به عقده گناه گرفتار است پيوسته در چنگال احساس عميقي از گناهکاري و بد بودن اسير است .

  سومين مشکل ، عقده حقارت است زيرا فردي که داراي عقده حقارت است همواره به وي احساس نارسائي و عدم کفايت دست مي دهد . همان گونه که تقريبا همه ما اين احساس را داريم . ممکن است از بعضي توانائي هاي خود آگاه باشيم ولي در درونمان احساسي به صورت انگل و آزاردهنده  وجود داشته باشد که خود را بي کفايت و ناتوان بدانيم .

سه مشکل اساسي که بيان گرديد هر سه ريشه در دوران کودکي انسان دارند ، مخصوصاً هفت سال اول زندگي .

کودکان در واقع هر آنچه را که در آن زيست مي کنند مي آموزند و از اطراف خود بازخورد مي گيرند ، کودکي که با خصومت زندگي کند ستيزه جوئي را مي آموزد ، کودکي که با بردباري زندگي کند ، صبوري را مي آموزد ، کودکي که با تشويق بزرگ شود اعتماد به نفس را مي آموزد و ...

خودآگاهي

زندگي همه موجودات بر پايه دانش وآگاهي نسبت به محيط است که يا غريزي است و يا اکتسابي.

يکي از ويژگي هاي مهم انسان آگاهي او نسبت به دانش و توانايي هاي خويش است.

يعني انسان نه تنها از محيط ، دانش هاي مختلف را کسب مي کند ، بلکه بر اين دانش ها ، علم و آگاهي نيز دارد ، يعني مي داند که مي داند.

در تعريف خود آگاهي مي توان گفت: "خودآگاهي باز کردن دريچه دانش به درون خود و گسترش آن مي باشد."

و گسترش آن عبارت است از مورد توجه قرار دادن فرآيندهاي دروني .

 به طور کلي هر چيز که به خود آگاهي برود ديگر به ناخودآگاهي نمي رسد و اگر مورد غفلت قرار گيرد فراموش مي شود ولي در درون از بين نمي رود.

عامل رشد شخصيت در انسان هم همين خودآگاهي است که باعث مي شود انسان نسبت به توانايي ها، و نقاط ضعف خويش آشنا شود.

خودآگاهي مستلزم حضور قلبي و عقلي است درواقع خودآگاهي کار عقل است و وقتي عقل نسبت به موضوعي آگاهي يابد ديگر از دست نخواهد رفت . پس بنابراين با رشد عقل، خودآگاهي انسان نيز افزايش مي يابد.

در روانکاوي فرويد آگاهي ذهن به سه قسمت تبديل مي شود:

1- خودآگاه: همان مسائلي که در ذهن، انسان به آن آگاهي کامل دارد.

2- نيمه خودآگاه: در مورد اين مسائل آگاهي کامل نداريم ولي با فشار به ذهن مي توانيم در مورد آن آگاهي يابيم.

3- ناخودآگاه : اطلاعاتي که در ذهن وجود دارد ولي در حال حاضر نسبت به آن ها آگاهي نداريم در واقع در ذهن ما مدفون شده ولي بر رفتار و اعمال ما تاثير مي گذارد.

 درواقع مي توان گفت : اين ناخودآگاه ها هستند که فرمانده اعمال ورفتار نا معقول و واکنش هاي غير عقلاني وغيرمنطقي ما نسبت به محيط هستند.

مثلا اينکه در بعضي ازمواقع به طور غير عادي ، محتواي بعضي خبرها را دوست داريم و نسبت به بعضي ديگر متنفريم . ولي دليل خاصي براي آن نداريم درواقع اينها تأثيرات همان ناخودآگاه براعمال ماست.

بايد توجه داشت بيشترين اطلاعات ما در ناخودآگاه ماست و علت مشکلات رواني و شخصيتي افراد ، نسبت رشد در ناخودآگاه است. به طوري که کار روانشناسان درحل مشکلات افراد ، پيدا کردن ريشه اين مشکلات در ناخودآگاه آنها و اتصال آن به قسمت خودآگاه است.

براي افزايش خودآگاهي بايد تفکر بيشتري در مورد اعمال و کارهاي خود کنيم ، درواقع بايد سعي کنيم مسائلي که به ناخودآگاه مي رود مسائل حل شده بوده و به صورت عقده درانسان در نيايند. که براي تحقق چنين امري خانواده مهمترين نقش را ايفا مي کند .

يعني خانواده با ايجاد محيطي آرام ، تفکر و تدبر را به فرزندان خود مي آموزد و درواقع مي توان گفت مهمترين عامل رشد شخصيت در انسان تا قبل از رسيدن به سن بلوغ ، خانواده ، و پس از سن بلوغ ، خودآگاهي است.

داستان راپونزل

"بايد انسان عميقاً فکر کند که از چه آفريده شده است." (سوره طارق، آيه 5) خودشناسي رابطه مستقيم با تصوير ذهني دارد. و تصويري که انسان از خود در ذهن مي پروراند، ريشه بيشتر رفتارهاي وي را تشکيل مي دهد. زيرا علت اينکه هر يک از ما از خود تصويري غيرواقع بينانه مي سازيم در حقيقت محصول چيزهائي است، که ساير مردم خواه به درست يا غلط ، درباره ما به ما گفته اند ، و ما را آن طور بيان و توصيف نموده اند.

موضوع تصوير ذهني در افسانه هاي باستاني ملل نيز به طور ضمني بازگو شده است . افسانه راپونزل (Rapunzel) نيز يکي از داستان هائي است که در آن اهميت برداشتي که انسان از خودش دارد به خوبي منعکس شده است .

اين افسانه سرگذست يک دختر جوان را بازگو مي کند که توسط يک زن جادوگر در برج قلعه اي زنداني شده است . اين دختر که اساساً زيبا بوده ، همواره مورد سرزنش جادوگر قرار داشته و جادوگر پير همواره با اصرار زيادي به او مي گويد که بسيار زشت و غير قابل تحمل است . البته اين حيله را جادوگر به منظور نگهداشتن دختر نزد خود و فرار از تنهائي خويش در برج ، به کار مي بسته است . لحظه آزادي راپونزل زماني فرا مي رسد که يک روز طبق روش معمول که در کنار پنجره برج ايستاده و به نقاط دوردست نگاه مي کند . ناگهان در پاي برج شاهزاده چارمينگ (Charming) معشوق خود را مي بيند و بي درنگ موهاي بلند و طلائي خود را از پنجره به پائين برج مي اندازد و شاهزاده با گرفتن موي او بالا مي آيد و او را از زندان جادوگر نجات مي دهد

در اينجا بايد گفت که زندان راپونزل در حقيقت برج جادوگر نبوده است ، بلکه زندان واقعي او ترسي بوده که در اثر تلقين هاي ماهرانه جادوگر از زشتي چهره اش در او به وجود آمده بود ، ولي هنگامي که راپونزل چهره زيبايي خود را در آيينه چشم معشوق مشاهده مي کند ، و اطمينان مي يابد که زيباست ، از زندان واقعي و رنج ناشي از آن که در اثر زشتي تصوري که در ذهنش به وجود آمده بود، آزاد مي شود .

 يافتن خويشتن خويش (مقام نفس)

يکي از موازين دقيقي که روانشناسي اسلامي به شناسائي احوالات انسان (در دنيا و آخرت ) استفاده مي کند متبلا ساختن درون و ژرفاي روان انسان و روشن ساختن صدق و کذب ادعاهاي اوست تا به حقيقت مقام نفس دست يابد  براي شناسايي حال و مقام نفس بايد در دل خود نظر کند که آيا خداوند در قلبش عظيم و شکوه مند است و در رضايت دائمي از خدا به سر مي برد و يا غرق در لذت و خطو ط دنيوي است و گمان به رضاي خداوند مي برد .

در اين مسير ، مقياس قلب است . زيرا که قلب صادق ، و نفس دروغگو است .پس براي کسي که مي خواهد به مقام نفس خود دست يابد ملاک و داوري با قلب اوست .

کسي که خواهان تجلي درون است حب خدا را در قلب خود احساس مي کند و مقامش در پيشگاه خدا بلند است . و اگر در خود نارضايتي و اعتراض نسبت به خدا احساس مي کند بايد نفس را متهم کند و در صدق ادعاي او شک کند و آگاه باشد که نفس ، حائل ميان او و حق تعالي است بايد شمشير مخالفت با نفس به دست گيرد تا اين آفات را از دل خود براند .

البته آزمون و سنجش قلب بايد در هر لحظه و هر نفس صورت گيرد تا مبادا شخصي که خود را مطيع حضرت حق مي داند از طريق حق منحرف شود .

علل فساد نفس

به گفته پاره اي از پيشوايان ديني و علما اخلاق ، نفس انسان از سه طريق فاسد مي شود :

1-     نادرستي و ناسالم بودن انسان

2- همبستگي با عادت پايبند بودن به آنها

3- دلبستگي به تمايلات

 نا سالم بودن طبيعت از خوردن لقمه حرام ناشي مي شود .

همبستگي با عادات ناشي از نگاه حرام ، استماء و بهره جستن از کارهاي زشت غيبت و سخن چيني است .

و در نهايت دلبستگي به تمايلات ، ناشي از همگامي با شهوات ، همراهي با تمنيات و آرزوهاي نفس و همراهي با احلام و پندارها در جهت عوامل لذت هاي حرام مي باشد .

مانند حب و علاقه به مدح و ستايش , ادعا به اخلاص , سخا , کرم , تقوا و جوانمردي ....

اما زماني که نفس به مرحله امتحان در برابر عمل يا شرايط سخت مي رسد کذب ادعاهايش مشخص مي شود .

درمان نفس

در اينجا لازم است که انسان خود را از قيد و بند عادات مانوس و تمايلات پست و لذتهاي ناروا رها کند و به نفس در هر لحظه ، مخالفت با هوا و هوس را فرمان دهد و با تازيانه خوف خدا ، به او هشدار دهد .

تمرين نفس

رياضت و تمرين نفس نوعي مجاهدت ست . و اين مجاهدت جز از طريق مراقبت صورت نمي گيرد . مراقبت در حالي که شخص مي داند خداوند به سرّ نهان و اعمال ظاهر او علم دارد ، در محاسبه نفس هرگز موفق به مراقبت کامل نمي گردد .

مراقبت عبارت از ضبط تمايلات نفس ، ملتزم شدن به طريق حق و نگهباني نفس از آفات و نقايص است .

 براي رياضت و تمرين نفس نياز به چهار نوع معرفت است :

1- معرفت به خداي متعال :

اعتماد و ايمان قولي و عملي به اين که معبود جز خداي متعال و يگانه شايسته پرستش نيست .

2 - معرفت نسبت به دشمن خدا (ابليس ) :

معرفت نسبت به اين دشمن ، زماني حاصل مي شود که شخص در ظاهر و پنهان به نبرد با او بپرداد و از وسوسه ها ، تهديدها و بيم انگيزي هاي او به خداي متعال پناه برد .

«ان الشيطان لکم عدد فاتعذوه عدواً» شيطان دشمن شماست پس او را به عنوان دشمن خود بدانيد .

3- معرفت به اين حقيقت که نفس همواره انسان را به بدي وا مي دارد:

نفس آرزوهايي دارد که هيچ حد و مرزي براي توقف آنها قائل نيست و خواهان تحقق آنها است . 

4- معرفت کردار و عمل براي خدا :

مراد از عمل و کردار در اينجا همان مجاهدت يا جهاد اکبر در راه خدا است .

«و قل اعملوا فسيري الله عملکم» اي پيامبر بگو بکوشيد و عمل کنيد که خداوند عمل شما را قريباًًًًًًً خواهد ديد .

کسي که بدون اين معارف ، ولو مدت طولاني خدا را عبادت کند عبادت او سودي به حالش نخواهد داشت زيرا نسبت به خدا و دشمنش و عمل خود جاهل است و گمان مي برد که خدا را بندگي مي کند در صورتي که بنده شيطان است . زيرا نفس او عملش را پاک و مبري جلوه ميدهد به نحوي که خود نمي داند و کيفيت کارهاي خويش را تشخيص نمي دهد .

ويژگي هاي رياضت رواني

پس از سيراب شدن رياضت از اين معارف ، اين تمرين رواني بايد ده خصلت داشته باشد :

1-سوگند _چه راست چه دروغ _ نخورد تا زبانش با آن خو نگيرد .

2-از دروغ چه شوخي و چه جدي بپرهيزد

3- از خلف وعده _جز با عذر موجه _ دوري کند .

4-آزار و لعن به احدي روا نداشته باشد .

5-هيچ کسي را نفرين نکند تا قلب او پاکيزه بماند که خدا مي فرمايد (ادفع بالحي هي احسن ) عکس العمل و واکنش دلنشين و جالبتري در برابر عمل ديگران به کار ببر .

6- به هيچ کس بي جهت تهمت کفر و نفاق نسبت ندهد .

7- از توجه و عنايت به هر گونه معاصي در نهان و آشکار بپرهيزد .

8- حتي الامکان بار زندگي خود را بر دوش ديگران نگذارد .

9 - بايد کاملاً طمع در خويشتن و طمع در مردم گسسته شود . وقتي انسان به طمع و آزمندي عادت کرد مرتکب کار حرام مي شود .

10- متواضع باشد ، که تواضع اصل و ريشه تمام طاعات و نمايانگر کمال و تقواي انساني است و بايد هر کس را در پيشگاه خدا بالاتر از خود بيند .

نحوه تمرين و ورزش رواني چگونه است ؟

بزرگان مي گويند رياضت رواني به دو قسم است:

1-رياضت ادب :

که مراد ادب ظاهري و باطني است . و از مخالفت از لذت ها و حظوظ نفساني صورت مي گيرد . هدف اين نوع رياضت از بين بردن اوصاف ناستوده از قبيل کبر ، غرور، ريا ، خود بيني و خود ستايي از نفس است .

2-رياضت طلب :

چنين رياضتي از طريق اخلاص و صدق در مجاهت نفس مي باشد و راه آن آراستن نفس به اوصاف پسنديده مانند : محبت ، دلسوزي ، مهر ، گذشت و فداکاري است . و اين نوع رياضت به درمان نفس تشبيه شده است .

خودپسندي

خودپسندي عادتي است که عابدان و پرهيزکاران را بيشتر از گنهکاران مبتلا مي کند

از نظر فرويد حب شامل تمامي گرايشات از حب ذات گرفته تا دوست داشتن والدين و فرزندان مي شود ، وي دوست داشتن را جزئي از غرايز مي داند و عشق خود را امري طبيعي مي داند .

اما از نطر اسلام ، عجب و خود پسندي مقدمه هلاکت و نابودي شخصيت است . و اگر انسان بدون تربيت و تهذيب ، به خود گذارده شود عجب و خود پسندي و عشق به خويشتن او را در اختيار خود مي گيرد. به گونه اي که همه اعمالش در نظرش زيبا جلوه کرده و خود را خالق اعمال خويش مي داند . و به اين جهت از خود راضي شده و بر مردم منت مي نهد . که از خود راضي بودن از علائم نقص و کمبود رواني و نشانه ابتلا به ضلالت و گمراهي است .

فرد معجب و خود پسند فردي است که گمان به نجات خود دارد . غرور و حالت خود پسندي باعث مي شود که شخص حتي به خود دروغ بگويد . لذا در هاله اي از اوهام زندگي مي کند که اين فضا را با موادي تهي از واقيعت براي خود معماري کرده است . و حتي به حدي مي رسد که به خدا نسبت کذب و افترا مي بندد .

خداوند در مورد کساني که مبتلا به خود پسندي شده اند مي فرمايد :

"خود پسندي عبارت است از اينکه انسان کردار شايسته و صالح خود را بزرگ و عظيم بيند" (سوره فاطر آيه 8 ) .  بنا به گفته امام صادق (ع) "گناه براي مؤمن بهتر از خود پسندي است ."

عجب و خود پسندي درختي است که دانه آن کفر وکشتزار آن نفاق است . آبي که آن را آبياري مي کند در خواسته هاي ناحق و ظلم ، شاخه هاي آن جهل و ناآگاهي ، برگ هايش گمراهي و ميوه آن لعنت و محروميت از رحمت خداوند و جاودانگي در آتش دوزخ است .

شخص بايد آگاه باشد که گناهانش از ناحيه نفس _خود_ او سر مي زند و هر گونه خير و عمل صالحي که از وي سر مي زند عامل و خالق اصلي آن خداوند است و همچنين بايد خود را پايين ترين خلايق در برابر خداوند بداند .

خود واقعي _ خود پنداري

براي شناخت واقعي خود بايد تحليلي جامع و درست از گرايش ها و بينش ها و تفاوت آنها با ديگر موجودات مشخص کرد . با توجه به اينکه تفاوت هاي انسان و نبات تقريبا واضح است ، به تفاوتهاي بين انسان و حيوان مي پردازيم

1 – در ناحيه آگاهي ها :

آگاهي حيوان سطحي ، فردي ، منطقه اي و حالي ست اما آگاهي هاي انسان داراي خصوصيات ذيل است :

الف - عميق است : يعني منحصر به ظاهر اشياء نيست ، بلکه به عمق اشياء نفوذ مي کند و نسبت به باطن و حقيقت آنها آگاه مي شود .

ب – کلي است : يعني با کمک گرفتن از قوه عقل ، مفاهيم جزئي را  به کلي مبدل مي سازد .

پ – جهاني است : يعني به شناخت منطقه و محيط زندگي خود اکتفا نمي کند .

ت – فراتر از زمان حال است : يعني گذشته و آينده را نيز مدنظر قرار مي دهد.

2 – در ناحيه خواسته ها :

براي حيوان : مادي ، شخصي ، منطقه اي و حالي است . اما براي انسان

الف - معنوي است :

که در معنويت مثبت به اشکال جستجوي آرمانها مثل ايثار ، فداکاري ، عشق به خدا ، خدمت به خلق و در معنويت منفي به اشکال شهرت ، مقام و سلطه ظهور مي يابد .

ب – عام و فراگير است :

پ - فرامرزي و فرا منطقه اي است .

ت – در امتداد زمان گسترده است .

بر اساس اين بينش ها و گرايش ها مي توان انسان را اين طور معرفي کرد که: حيواني ست مؤمن و عالم ، در اين تعريف حيوان جنس ، عالم و مؤمن دو فعل تمييز دهنده او از حيوانات هستند .

ضرورت شناخت واقعي خود

جهل به «خود» بزرگ ترين جهالت براي انسان است ، زيرا همان گونه که خودشناسي از شريف ترين معارف بشري است ، ناداني نسبت به خود از دردناک ترين ناداني هاست . پيامبر اکرم (ص) در اين زمينه مي فرمايند: "کسي که خود را شناخت خداي خود را هم خواهد شناخت" (فيض کاشاني،محجبه البيضاء ج1 ص68) زيرا همان طور که امام علي (ع) مي فرمايد : "معرفت نور دل و وسيله دست يابي به عالم قدس است ."(تصنيف غرر و درر،باب المعرفه، ص41) .

تصوير پنداري از خود

 براي انساني که از خود تصويري پنداري و غير واقعي دارد در اثر غرق شدن در شهوات ، غفلتها ، و آمال و آرزوهاي دنيوي از آن تصوير زيبا و پرمعناي خود دور مي شود تا آنجا که از صراط مستقيم منحرف شده و بر اساس همين غفلت از خود واقعي ، دست به خودکشي و ... مي زند. زيرا نمي تواند پاسخگوي وجدان خود باشد ، و براي چنين انساني ، اين طور نيست که همواره به دنبال گمشده خود باشد، بلکه گوهر تابناک خود اصلي را به بهاي ناچيزي مي فروشد . امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد : « اقبل علي نفسک ، بالادبار عنها »" با پشت کردن به خودپنداري و نفس عصيانگر ، به خود واقعي خويش روي آور ." البته اين ممکن نخواهد بود مگر آنکه خود اصلي درست شناخته شود .

آثار زيان بار خودفراموشي

اگر تصوير انسان از خود يک تصوير وهمي و پنداري و غيرواقعي باشد مبناي حياتش هم پنداري و انتظاري غيرواقع بينانه از خود و جامعه پيدا خواهد کرد: زيرا احساس خلاء و کمبود در زندگي مي کند و براي تدارک و جبران آن به هر چيزي تمسک مي جويد ، گاهي به آرايش و زيبايي به نحو افراط مي پردازد و گاهي هم به روابط ناسالم ، و ... که مي تواند آثار و عواقب بسيار سوئي براي خود و جامعه داشته باشد .

لذت در خود واقعي

اگر لذت ترک لذت بداني

دگر لذت نفس ، لذت نداني

سفرهاي علوي کند مرغ روحت

گر از چنبر آز ، بازش ستاني

و ليکن تو را صبر عنقا نباشد

که در دام شيطان چو گنجشک ماني

دو نوع توجه به خود داريم : که يکي ممدوح و پسنديده و ديگري مذموم و نکوهيده است . که در مورد اولي اين توجه باعث مي شود که شخص گوهرگران بهاي خود را شناخته و بهترين بهره را براي وصول به مقام ولايت ببرد . او با چنين توجهي پي خواهد برد که چه بوده و اکنون چيست و چه مي تواند باشد ." اي انسان خود را بشناس تا خداي خويش را بشناسي" (الجواهر السفيه هندوستان) ، تو که از نفس خود زبون باشي عارف کردگار چون باشي ،

اي شده در نهاد خود عاجز

کي شناسي خداي را هرگز ؟

بدين جهت خداي متعال به نفس که از اين مرتبه توجه برخوردار است قسم ياد مي کند : هر آينه به روز قيامت جداً قسم ياد مي کنم و هر آيينه به نفس ملامت کننده (مؤمن) جداً قسم ياد مي کنم .

اما توجه مذموم و نکوهيده آن است که انسان براي خويشتن خويش جا باز مي کند و با خودبيني و هواي خويش از نظام علي غافل شود . قرآن کريم مي فرمايد : "اي رسول ما مي نگري آن را که نفسش را خداي خود قرار داده" (جاثيه ، 23) .

اين نوع توجه به خود موجب حجاب و تاريکي نفس مي گردد و شخص را به وادي حيرت و سرگرداني مي کشاند . علي (ع) مي فرمايد : بدبخت کسي است که فريب هوا و هوس خود را بخورد . ايام جواني بهترين زمان براي مقابله با اين نوع توجه به خود است . زيرا شخص با وجود تهديدهايي که با آن مواجه مي گردد ، توان مقابله با آن "ناخودي" و هواي نفس را دارد .

محاسبه و بازنگري خود

از جمله عواملي که براي دستيابي انسان به تصوير واقعي از خود نقش بسيار مؤثري دارد بازنگري اعمال ، اخلاق و افکار است . و خداوند مي فرمايد:" و مانند کساني نباشيد که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را از خود بيگانه کرد ، تا آنجا که خود را فراموش نمودند"(حشر ، آيه19) و در جاي ديگر : "اي انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است ؟" (انفطار ، آيه6) . امام موسي بن جعفر (ع) نيز با توجه به اهميت اين مساله در دست يابي به خود واقعي فرموده اند : "اي هشام از ما نيست کسي که هر روز خود را مورد بررسي قرار ندهد تا اگر کار نيکي انجام داده در افزايش آن بکوشد و چنانچه کار زشتي کرده ، از خدا آمرزش بخواهد و به سوي او باز گردد ." محاسبه نفس ، انسان را با خود و استعدادها و سرمايه هاي وجودي اش آشنا مي نمايد، لذا شناخت صحيح انسان از خود امري ضروري مي باشد .

رابطه خود با خدا

بدون هيچ ترديدي ، انسان به دنبال آرامش و امنيت است و اين امنيت تنها در سايه ارتباط با خداي هستي که کامل مطلق است به دست مي آيد. و هر رابطه که به غير از آن منتهي شود مذموم است . چه رابطه با خود ، همنوعان و موجودات ديگر . خداوند متعال مي فرمايد: "هر چيزي در معرض فنا و نيستي است و چه پروردگارت که صاحب حلالت و کرامت است باقي است. "(الرحمن ، آيه 26 و 27) وقتي که دارايي هاي انسان که همه چيز و همه کس اوست و هر کمالي ظهور جلوه گر اوست و هيچ کس بدون او صاحب هيچ کمال نيست چگونه انسان مي تواند در برقراري ارتباط با غير او به امنيت جامع ، جاودانه و ماندگار پروردگار نائل گردد .و اگر اين ارتباط وجود نداشته نباشد ، با خلاء در خود مواجه مي شود زيرا همه تلاش و سعي آدمي براي آن است که به اسماء حسني دست يابد و صاحب جلال و جمال الهي گردد .

ما عدم هاييم و هستي نما

تو وجود مطلق و هستي نما

انگيزه هاي ارتباط با خدا

1 – رابطه بر اساس طمع

2 – رابطه بر اساس خوف

3 – رابطه بر اساس محبت

که سومي از همه والاتر است زيرا توام با محبت و شوق ديدار معشوق است و عاشق تاب فراق و جدايي ندارد تا آنجا که وصال معشوق را حتي با قبول عذاب از سوي وي نيز ، مي پذيرد . چنان که علي (ع) به خداي بزرگ عرض مي نمايد :" گيرم که بتوانم عذابت را تحمل کنم اما چگونه در فراق تو صبر کنم و مقاومت نمايم؟ گيرم که بر گرماي آتشت تاب آورم اما چگونه محروميت از کرامت و جهل را تحمل کنم." (دعاي کميل) و در جاي مي فرمايد : "خداي من ! اگر مرا در آتش جهنمت افکني به آنان اعلام خواهم کرد که دوستدار توام" (مناجات شعبانيه)

موانع رابطه خود واقعي با خدا

شناخت عوامل و موانع بازدارنده ارتباط انسان با خدا ضروري است ، زيرا تنها درصورت شناخت موانع و آگاهي يافتن بر تاثيرات آن ها است که مي توان در صدد مبارزه با آن ها برآمد . و بايد توجه داشت که اين موانع در خودخواهي ، خودفراموشي و گرفتار شدن در دام «خودپنداري» جمع مي شوند

 از اين رو هر آنچه انسان را از «خود واقعي» دور کند و به «خودپنداري» مبتلا نمايد ، مانع اين ارتباط خواهد بود ، که اينگونه موانع را مي توان به صورت زير دسته بندي کرد

1 - منشأ فکري و عقيدتي مانند شرک و نفاق .

2-  منشأ اخلاقي مانند کبر ، حسادت ، دروغ و غيبت .

3 – منشأ عملي مانند ترک واجبات الهي و انجام محرومات شرعي .

تمام اين موانع انسان را از خود غافل مي کنند و به دنبال اين غفلت و خودفراموشي ،  شخص گرفتار غفلت از خدا و مبدأ هستي مي گردد .

خودبيني مانع رابطه

خودخواهي و خودبيني يکي از مهم ترين موانع رابطه «خود» با خداست زيرا انسان خودبين  همواره مي خواهد همه چيز بر طبق سليقه و ميل وي باشد و براي رسيدن به خواسته هاي خويش دست به هر کاري مي زند . خودبيني مرض و بيماري اي است که معالجه کردنش به راحتي امکان پذير نيست . علي (ع) مي فرمايد :"مخوف ترين وحشت ، خودپسندي و خودبيني است." (نهج البلاغه،حکمت ش31) ، امام صادق نيز در اين باب مي فرمايد : "همانا خداوند متعال مي داند که گناه بهتر از عجب و خودپسندي است و اگر خودپسندي نبود ، هيچ انسان مؤمني به گناه و عصيان مبتلا نمي گشت" (نورالثقلين،ج4،ص351) .

منبع : http://ghalamngo.com/pages/VijeName/kh/khodshenasi_vijename.htm

محسن سبزیزاده بازدید : 57 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

رابطه خودشناسی و خداشناسی از نظر روایات

قرآن می گوید در این آسمانها و زمین نظر کنید، بروید هر چه هست بشناسید، ای انسان خودت را بشناس، جهانت را بشناس، خدایت را بشناس، زمانت را بشناس، جامعه و تاریخ خودت را بشناس. حتی آیه « یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم »" (مائده/105) ای اهل ایمان بر شما باد خودتان " مفسرین می گویند یعنی خودت را بشناس . در آیه معروف " ذر " نکته عجیبی در باب شناخت خود و خودشناسی هست اگر چه به صورت رمز مانند بیان شده است. می گوید: " « اشهدهم علی انفسهم »" (اعراف/172)؛ مردم را شاهد بر نفسهای خود گرفت. شهادت یکوقت ادای شهادت است که اول انسان چیزی را دیده، بعد می خواهد برای دیگران نقل کند و شهادت بدهد، و یکوقت یکی را می آورند برای اینکه اول ببیند و بعد شهادت بدهد. آن را می گویند " ادای شهادت " و این را می گویند " تحمل شهادت ". قرآن می گوید خدا خود بشر را به خودش ارائه داد ( البته این آیه از آیات فطرت است )، خودش را شاهد بر خودش گرفت، یعنی گفت خودت را ببین ! « اشهدهم علی انفسهم » تا بشر خودش را دید، خدا گفت: « الست بربکم؟ » آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله ، نمی گوید خدا خودش را به بشر ارائه داد بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم، می گوید بشر را به بشر ارائه داد و بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم. به چه مناسبت (این طور گفت؟) (آیا) این مثل این است که آقای زید را (به کسی) نشان بدهند بعد بگویند آیا عمرو را نمی بینی؟ نه ، این حساب دیگر است.

این قدر خدا با بشر نزدیک است ! اینقدر خودشناسی و خداشناسی با یکدیگر آمیخته است! می گوید بشر ! خودت را ببین، تا خودش را می بیند می گوید آیا من پروردگار تو نیستم ؟ تو خودت را ببینی مرا دیده ای، خودت را بشناسی مرا شناخته ای. جمله " « من عرف نفسه فقد عرف ربه » هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است " از جملات معروف جهان است، قبل از اسلام هم این جمله گفته شده است، سقراط هم گفته است، در هند هم خیلی ها گفته اند ولی احدی به زیبائی قرآن بیان نکرده است.امیرالمؤمنین از این تعبیرات، زیاد در کلماتش هست، در کلمات پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز هست، ولی به این زیبایی که در این آیه قرآن آمده احدی بیان نکرده است ، با آن لسان رمزآمیز قرآن: بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را ببین، تا خودش را دید گفت مرا خوب می بینی؟ گفت: آری، تو را خوب می بینم. نمی گوید« من عرف نفسه فقد عرف ربه »: دو تا معرفت ردیف نمی کند: معرفت خودت، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا. این قدر این دو معرفت به هم نزدیک است که اگر این را ببینی آن را دیده ای. دیگران دو تا معرفت در کنار هم قرار داده اند، قرآن به یک تعبیر می گوید همان عرفان نفس کافی است، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست. اینقدر عرفان نفس با عرفان رب یکی است! مثل نگاه کردن به آینه است. در عین اینکه آینه غیر از صورتی است که در آن است اما اگر آینه را ببینی نمی توانی صورت درون آن را نبینی.

اين روايت را شيعه و سنى از رسول اللَّه (ص) نيز نقل كرده اند. و خود حديث معروفى است. بعضى از علما گفته اند: اين حديث معرفت نفس را تعليق بر محال نموده و امام علی (ع) مى خواهد بفرمايد شناختن نفس محال است چنان كه احاطه علمى بر خداى تعالى داشتن محال است، و ليكن اين سخن مردود است، اولا به دليل اينكه در روايت ديگرى دارد:«اعرفكم بنفسه اعرفكم بربه»نفس شناس ترين شما خداشناس ترين شما است، ثانيا به دلیل اينكه حديث مزبور در حقيقت عكس نقيض آيه شريفهوَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ، حشر ، 19»: و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. نقيض جمله" فراموش كردند خدا را پس خدا نفس شان را از يادشان برد" اين جمله است" فراموش نكردند خدا را پس خداوند هم نفس آنها را از يادشان نبرد يعنى عارف به نفس خود شدند" عكس اين نقيض چنين است:" اينها عارف به نفس خود شدند و نفس خود را فراموش نكردند پس خدا را هم فراموش نكردند" و اين همان مضمون روايت است . و نيز نقل شده كه فرمود: زيرك كسى است كه خود را بشناسد و اعمال خود را خالص كند « غرر الحكم خوانسارى ج 1 ص 297».و نيز در كتاب غرر و درر آمدی نقل شده است كه امام فرمود: از آن دو معرفت معرفت به نفس از ديگرى بهتر است « غرر الحكم خوانسارى ج 2 ص 25».

ظاهرا مراد امام از دو معرفت معرفت به آيات انفسى و آيات آفاقى است كه خداى تعالى فرمودهسَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ»: بزودى نشان شان مى دهم آيات آفاقى خود را و آياتى كه در نفس خود آنها داريم تا اينكه روشن شود برايشان اينكه پروردگار حق است، آيا بس نيست براى روشن شدن حقانيت پروردگارت اينكه او بر هر چيز حاضر و شاهد است( سوره حم سجده آيه 53). و نيز فرمودهوَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ. وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»: و در زمين آياتى است براى دارندگان ايمان و يقين و در نفسهاى خود شما، آيا هنوز نمى بينيد( سوره ذاريات آيه 21). معرفت و سير انفسى افضل از معرفت و سير آفاقى است.و اما اينكه چرا معرفت و سير انفسى از سير آفاقى بهتر است شايد از اين جهت باشد كه معرفت نفس عادتا خالى از اصلاح اوصاف و اعمال نفس نيست، بر خلاف معرفت آفاقى، توضيح اينكه: نافع بودن معرفت آيات بطور كلى براى اين است كه معرفت آيات به خودى خود آدمى را به خداى سبحان و اسماء و صفات و افعال او آشنا مى سازد، و مى فهماند كه خداوند متعال زنده اى است فنا ناپذير، و قادر دانايى است كه قدرتش مشوب به عجز و دانائيش آميخته با جهل نيست، و اينكه خالق و مالك هر چيزى خداى تعالى است، اوست كه پرورش دهنده و مراقب اعمال هر فردى است، خلق را آفريد بدون اينكه حاجتى به آنها داشته باشد، و خلقتش صرفا براى اين بود كه به هر يك از آنها به مقدار استحقاق و قابليتش انعام كند، آن گاه در روز جمع و قيامتى كه در آمدنش شبهه اى نيست همه را جمع نموده، كسانى را كه بدى كرده اند به عمل بدشان جزا داده و كسانى را كه احسان كرده اند به نيكى پاداش دهد.

اين مطالب و نظائر اينها معارفى است كه اگر آدمى به طور محكم و مستدل به آنها راه يابد به حقيقت و واقع زندگيش راه يافته و با كمال وضوح مى بيند كه زندگيش دائمى و پايدار و سعادتش جاودانى و هميشگى است، و آن طور كه به نظر اشخاص سطحى مى رسد فانى و ناپايدار و آن چنان كه آنان خيال مى كنند سرسرى و از روى هوس نيست، اينجاست كه آدمى به يك موقف علمى مواجه مى شود كه وى را در دنيا و آخرت به اين حق يعنى به تكاليف و وظائفى كه نسبت به پروردگار خود و همچنين نسبت به همنوع خود دارد هدايت مى نمايد، و اصولا از برخورد به اين موقف علمى بوده كه جميع طوايف بشرى حتى وحشى ها و صحرانشينان، سننى براى زندگى خود وضع كرده و يا از ديگران اخذ و اقتباس نموده و به آن ملتزم شده اند، و اين بسيار روشن و جاى هيچ ترديد نيست كه طوايف بشرى با اينكه در تشخيص نوع زندگى بعد از مرگ اختلاف دارند، ليكن عموما احساس كرده اند كه پس ازمرگ حياتى سرمدى و جاودانه دارند، از همين جهت هر طايفه بر طبق سليقه و استحسان خود بمنظور سعادت دادن به آن زندگى، سنت و مقرراتى براى خود معين و به آن پاى بند شده. آرى، حياتى كه انسان براى خويش سراغ داشت او را به احساس حوايجى مناسب آن حيات وادار نمود، و در نتيجه به اعمالى كه عادتا متضمن رفع آن حوايج است هدايت شد و ناگزير عمل روزمره خود را با آن اعمال كه همان سنت و دين است تطبيق داد.

رواياتى در باره معرفت نفس، و خدا شناسى از راه خود شناسى

در كتاب الدرر و الغرر از على (ع) روايت شده است كه فرمود: عارف كسى است كه نفس خود را بشناسد و او را آزاد سازد، و از هر چيزى كه دورش مى كند منزهش بدارد « غرر الحكم خوانسارى ج 2 ص 48».يعنى از اسيرى هواى نفس و بندگى شهوات آزادش كند. و نيز در كتاب مزبور از آن جناب روايت شده كه فرمود: بزرگترين جهل ها و جهل انسان است به نفس خويش « متن غرر الحكم ج 2 ص 88- 91.». و نيز فرمود: بزرگترين حكمت ها براى انسان نفس خود را شناختن است « متن غرر الحكم ج 2 ص 88- 91.». و نيز فرمود: از مردم هر كس كه بيشتر نفس خود را مى شناسد او از پروردگار ترسنده تر است « متن غرر الحكم ج 2 ص 88- 91.».جهتش اين است كه چنين كسى به خداى خود بيشتر عالم و عارف است كما اينكه خداى سبحان فرمود:"إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ « سوره فاطر آيه 28»: از بندگان، تنها علما از خداى مى ترسند".

و نيز در كتاب مذكور از آن حضرت روايت مى كند كه فرمود: بهترين عقل انسان خودشناسى اوست. بنا بر اين كسى كه خود را شناخت خردمندى يافت، و كسى كه نادان به نفس خود بود گمراه شد « غرر الحكم خوانسارى ج 2 ص 442». و نيز در كتاب مزبور از آن حضرت روايت مى كند كه فرمود: در شگفتم از كسى كه براى گمشده خود جار ميزند، و از اين و آن مى پرسد، در حالى كه خودش را گم كرده و در پى يافتن خود نيست « غرر الحكم خوانسارى ج 2 ص 442».

و نيز فرمود: در شگفتم از كسى كه خود را نشناخته چگونه مى تواند پروردگار خود رابشناسد « غرر الحكم خوانسارى ج 4 ص 341- 372- 565- 575».

و نيز فرمود: كمال معرفت و نهايت درجه آن اين است كه آدمى خود را بشناسد. « غرر الحكم خوانسارى ج 4 ص 341- 372- 565- 575».

حقيقت معرفت همين است و نيز فرمود: چگونه ديگرى را مى شناسد، كسى كه هنوز خود را نشناخته؟ « غرر الحكم خوانسارى ج 4 ص 341- 372- 565- 575».

و نيز فرمود: در معرفت آدمى همين بس كه خود را بشناسد، و در نادانيش همين بس كه خود را نشناسد. « غرر الحكم خوانسارى ج 4 ص 341- 372- 565- 575»

و نيز فرمود: هر كه خود را بشناسد مجرد شده است « غرر الحكم خوانسارى ج 5 ص 172- 178- 208- 363- 405- 426». مقصود از تجرد، يا تجرد از علاقه هاى دنيايى است، و يا تجرد از مردم و گوشه گيرى است، و يا بوسيله اخلاص عمل براى خدا از هر چه جز اوست مجرد شدن است. و نيز فرمود: هر كه نفس خود شناخت، مجاهده با نفس نمود، و هر كه نفس خود نشناخت آن را واگذاشت و رهايش كرد « غرر الحكم خوانسارى ج 5 ص 172- 178- 208- 363- 405- 426». و نيز فرمود: هر كه نفس خود شناخت كارش بالا گرفت « غرر الحكم خوانسارى ج 5 ص 172- 178- 208- 363- 405- 426».

و نيز فرمود: هر كه نفس خويش را بشناسد ديگران را بهتر مى شناسد، و هر كس نسبت به نفس خود جاهل باشد نسبت به ديگران جاهل تر است « غرر الحكم خوانسارى ج 5 ص 172- 178- 208- 363- 405- 426». و نيز فرمود: هر كس نفس خود شناخت به غايت و نتيجه هر علم و معرفتى رسيده است « غرر الحكم خوانسارى ج 5 ص 172- 178- 208- 363- 405- 426». و نيز فرمود: هر كس نفس خود نشناخت از راه نجات دور افتاد، و در گمراهى و جهالت ها گيج و سرگردان شد « غرر الحكم ج 2 ص 706 ح 1372». و نيز فرمود: معرفت نفس نافع ترين معرفت ها است « غرر الحكم ج 1 ص 179 ح 107.». و نيز در كتاب مزبور از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: رستگارى و فوز اكبر براى كسى است كه به معرفت نفس موفق شود « غرر الحكم ج 1 ص 179 ح 107.». و نيز فرمود: جاهل به نفس خود مباش، زيرا كسى كه جاهل به نفس خود باشد درحقيقت به همه چيز جاهل است « غرر الحكم خوانسارى ج 6 ص 304».

منبع:http://tebyan-zn.ir

محسن سبزیزاده بازدید : 14 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

اخلاق هندی، اخلاق عاطفی است یعنی تکیه گاه در اخلاق هندی عاطفه است همچنانکه در اخلاق مسیحی هم شاید بتوان گفت یگانه تکیه گاه، عاطفه و محبت است. گاندی در کتابی که از او منتشر کرده اند به نام «این است مذهب من» و یکی از فرنگیها مقدمه بسیار جامعی بر آن نوشته و خلاصه کتاب را در آن مقدمه آورده است، می گوید: من از مطالعه «اپانیشادها» به سه اصل رسیدم.

یک اصل اینکه در همه دنیا یک معرفت، یک شناخت وجود دارد و آن، شناخت ذات است (در ترجمه کلمه ذات را نوشته اند لکن علامه شهید مطهری می فرمایند: «من حدسم خیلی قوی است که به جای ذات کلمه نفس ترجمه می کردند») در عالم فقط یک معرفت وجود دارد و آن معرفت نفس است، یعنی خودشناسی.

اصل دوم اینکه: هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را. این هم حرف درستی است. این هر دو اصلی که می گوید، در کلمات پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین هست، در کلمات امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نیست ولی در غرر و درر آمدی است. می فرماید: «معرفةالنفس لتفع المعارف» (غرر و درر آمدی، صفحه 768، فصل 80، حدیث 151)؛ شناخت خود از هر شناختی سودمندتر است. راجع به اینکه هر کس که خود را شناخت، خدا را شناخته و جهان را، جمله ها از پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین هست به همین مضمون: هر که خود را شناخت خدا را شناخته است.

اصل سوم که گاندی می گوید: من این سه اصل را از مطالعه اپانیشادها کشف کردم این است که در همه دنیا یک نیرو و یک نیکی وجود دارد و بس. آن نیرو، نیروی تسلط بر خویشتن است. هر کس بر خود مسلط شود – به تعبیر او – بر جهان مسلط شده است و در همه جهان یک نیکی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران است مانند دوست داشتن خود. این است که می گوییم اخلاق هندی بر پایه دوست داشتن بنا شده است.
در مسیحیت هم می بینیم که لااقل به حسب ادعا بر محبت تأکید شده است (هندی ها که شرقی هستند دروغ و نفاقشان کمتر است و مسیحیها که غربی هستند اغلب نعل وارونه می زنند. این است که درباره آنها می گوییم به حسب ادعا) مبشران و مبلغان مسیحیت، حرفشان همواره این است که ما پیام آور محبتیم، مسیح پیامبر محبت بوده است، محبت بورز، مهر بورز، تا آن جا که می گویند اگر یک نفر به طرف راست صورتت سیلی زد طرف چپ صورتت را بیاور. طبق این نظریه، اخلاق یعنی نیکی کردن به معنی محبت ورزیدن، دوست داشتن دیگران.

گاندی جمله ای دارد: من از مطالعه اوپانیشادها یعنی قدیمیترین کتاب های مذهبی و عرفانی هند، سه دستور فرا گرفتم و آن ها دستورالعمل من در زندگی شد. یکی اینکه در جهان فقط یک شناسایی وجود دارد و آن شناسایی (خود) است. دوم اینکه هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را. و سوم اینکه در همه دنیا یک نیرو (نیروی تسلط بر خویشتن) و یک نیکی (دوست داشتن دیگران) وجود دارد.
پس در اوپانیشادهای مربوط به چندین هزار سال پیش نیز می بینیم که یکی از کهن ترین مسائل و اندرزهایی که از بشر به میراث مانده است خودشناسی است و امروزمخصوصا در یک قرن اخیر و در زمان حاضر – مسئله انسان و انسانشناسی و علوم مربوط به انسان مهمترین و باارزشترین علوم بشری شمرده می شود.

یکی از قدیمی ترین دستورهای حکیمانه جهان که هم به وسیله انبیای عظام به بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجا ارزش آن بیشتر کشف شده است، این جمله معروف است که ای انسان خودت را بشناس.
در اخبار و احادیث ما این این تعبیر مکرر آمده است، هم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده و هم به تعبیرات مختلف در کلمات امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ (غرر الحکم و درر الکلم، فصل 7، حدیث 301)؛ هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است یا می شناسد و یا تعبیراتی شبیه و نظیر این تعبیر مثلا ای انسان! خود طبیب خود باش که البته مقصود طب جسمانی و پزشکی نیست ولی این دستور هست.

منبع:http://www.he1373-dinozendegy.blogfa.com/post-127.aspx

محسن سبزیزاده بازدید : 33 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

خودشناسی در نظام اخلاقی اسلام، پایه و اساس حرکت تکاملی انسان به شمار میرود. پژوهش حاضر با روش تحلیلی به بررسی این مسأله از دیدگاه سه اندیشمند معاصر پرداخته است. بررسی دیدگاههای امام خمینی، شهید مطهری و استاد مصباح نشان میدهد که آنها خودشناسی را همان شناخت جنبههای معنوی و فرامادی انسان، درک کرامت و شرافت ذاتی خود، درک مقام و جایگاه خویش در جهان هستی به عنوان یک موجود مسئول در برابر خود، خدا و جامعه، و مأمور عمران و آبادی زمین میدانند. این سه دیدگاه پیرامون نقش خودشناسی در خودسازی هم اشتراک نظر دارند، و پذیرفتهاند که در نظام اخلاقی اسلام، اخلاق زاییده خودشناسی است و بر محور آن دور میزند. خودسازی و حرکت در جهت کمال، بدون شناخت صحیح از حقیقت وجودی خود، ممکن نیست، و درک اختیار و قدرت انتخاب تنها در سایه خودشناسی به دست می آید. در نظام اخلاقی اسلام، انسان به این حقیقت میرسد که هیچ چیزی بر او حاکم نیست، پس مسئولیت هرگونه رفتار و کرداری به عهده خود اوست. همچنین هر سه دیدگاه، خودشناسی را مقدمه لازم خداشناسی معرفی کردهاند و رابطه آن با خداشناسی را یک رابطه دوسویه و متقابل میدانند. پس همانطور که معرفت نفس، بهترین و نزدیک ترین راه برای رسیدن به خداست؛ فراموش کردن خدا در زندگی نیز خود فراموشی و خودزیانی را به دنبال خواهد داشت. این سه دیدگاه، در خصوص نقش خودشناسی در تحقق جامعه ایدهآل نیز نقاط مشترک بسیاری دارند؛ امام خمینی تربیت افراد سالم و خودساخته را برای تحقق یک جامعه آرمانی بسیار بااهمیت دانسته است. شهید مطهری نیز معتقد است که اساساً تکامل اجتماعی در مرحله بعد از تکامل افراد است، زیرا حسن روابط با دیگران از نتایج حسن رابطه با خود است. از نظر استاد مصباح نیز انسانی که خود را شناخته تلاش میکند که در جامعه از طریق صحیح به خواستههای خود برسد تا عزت او موجب مذلت و تحقیر دیگران نشود.

منبع : www.mortezamotahari.com

محسن سبزیزاده بازدید : 17 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

راه هاي خودشناسي چيست؟

 

يكي از گامهاي نخستين در راه اصلاح نفس و تهذيب اخلاق و پرورش ملكات والاي انساني ، خودشناسي است . انسان از طريق خودشناسي به كرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهي و اهميت روح آدمي كه پرتوي از انوار الهي است ، پي ميبرد و از همين راه خالق خويش را شناخته و مسير عبوديتش را طي مينمايد . فرمود : كسي كه خود را بشناسد ، پروردگارش را ميشناسد.?امام علي
تفسير هايي كه براي اين حديث شريف شده است ، راه هاي خودشناسي ميباشد:
1 _ اين حديث شريف اشاره به برهان نظم است ؛ يعني هر كس شگفتيهاي ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پيچيده و حيرت انگيز اين اعجوبه خلقت پي برد ، راهي به خدا به روي او گشوده ميشود ، زيرا نظم عجيب و آفرينش شگفتانگيز نميتواند از غير مبدأ عالم و قادري سرچشمه گرفته باشد. بنابر اين شناختن خويشتن سبب معرفه الله است .
2 _ ممكن است حديث اشاره به برهان وجوب و امكان داشته باشد ، چرا كه اگر انسان دقت در وجود خويش كند ، ميبيند وجودي است از هر نظر وابسته و غير مستقل . علم و قدرت و توانايي و هوشياري و سلامت و بالاخره تمام هستي او وجودي است غير مستقل و نيازمند كه بدون اتكا به يك وجود مستقل و بي نياز ، يك لحظه امكان ادامه بقاي او نيست . هر كس خود را به اين ويژگي بشناسد ، خدا را خواهد شناخت ، چرا كه وجود وابسته بدون وجود مستقل غير ممكن است.
3 _ حديث ميتواند اشاره به برهان علت و معلول باشد. براي اين كه انسان هرگاه در وجود خويش كمي دقت كند ، ميفهمد كه روح و جسم او معلول علت ديگري است كه او را در آن زمان و مكان خاص بهوجود آورده است . هنگامي كه به سراغ علت وجود خويش ( مثلا پدر و مادر ) ميرود ، باز آنها را معلول علت ديگر ميبيند و همين طور ، تا بالاخره عقل حكم ميكند كه همه اين علت هاي نيازمند بايد به علتي برسند كه واجب الوجود است و نيازمند علت ديگري نيست و او خداي سبحان است.
4 _ حديث ميتواند اشاره به برهان فطرت باشد ، يعني هر گاه انسان به زواياي قلب خود واعماق روح خود پي ببرد ، نور الهي و توحيد كه در درون فطرت او است ، بر او آشكار ميشود و از معرفه النفس به معرفه الله ميرسد ، بي آن كه نيازي به دليل و استدلال داشته باشد.
5 _ حديث ميتواند ناظر به مسئله صفات خدا باشد ، به اين معنا كه هر كس خويشتن را با صفات ويژة ممكنات و مخلوقات كه در او است بشناسد ، به صفات پروردگار پي خواهد بود و از محدوديت خويش پي به نامحدود بودن حق تعالي ميبرد ، چرا كه اگر او هم محدود باشد ، مخلوق است ، و از فناي خويش پي به بقاي او ميبرد ، چه اگر او هم فاني ميشد ، مخلوق بود ، نه خالق ، و از نياز خويش پي به بي نيازي او و از ضعف خويش پي به قدت او ميبرد . اين همان مطلبي است كه امير المؤمنان علي ? در نخستين خطبة نهجالبلاغه به آن اشاره كرده است : نهايت ايمان خالصانه به خداوند آن است كه وي از صفات ممكنات پيراسته بدانند.
نتيجه : راه هاي خودشناسي عبارت است از : تفكر و مطالعه در خلقت و صفات و كارهاي جسم و جان و روح و روان خويشتن مانند تدبر در نظم حاكم بر بدن ، نيازمند بودن خود، مخلوق و معلول بودن خويش و كمال خواهي خود كه تفكر در هر يك از اين موارد راهي است براي خداشناسي . افزون بر اين وقتي خود را شناخت ، ميفهمد كه سعادت و شقاوتش در چيست و با انتخاب راه سعادت ، خوش بختي خود را فراهم ميكند

محسن سبزیزاده بازدید : 14 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

خود شناسی

  مقدمه مسئله شناخت و معرفت، از مسائل بسیار مهم و دقیقی است که از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بشری بوده است. دلیل این توجه نیز، نیاز انسان ها به خودشناسی است.هر انسان آگاه در زندگی خود وظیفه دارد که به خودسازی بپردازد و شکر گذار نعمت هایی باشد که در اختیار او قرار گرفته؛ نعمت هایی همچون جسم توانا و روح پاکانسان به عنوان جانشین خداوند در زمین، وظیفه دارد توانایی های خود را پرورش دهد و جسم و روح خویش را در راه رسیدن به خدا تعالی بخشد.برای رشد و تعالی انسان و خودسازی عواملی لازم است از جمله خودشناسی، مسیرشناسی، آینده نگری و مسئولیت شناسی، که بدون آنها خودسازی امکان ندارد. در اینجا سعی شده که تا حدی به توضیح مسائلی در مورد عامل خودشناسی پرداخته شود. باشد که بتواند تلنگری باشد به ذهن های جویای رشد و تعالی  منظور از خودشناسی چیست؟ در توضیح خودشناسی، در علوم مختلف تعاریف فراوانی آمده. ولی به طور خلاصه می توان گفت: منظور از خودشناسی این است که سرمایه ها و توانایی های وجودی خویش را مورد شناسایی و ارزیابی و بهره برداری قرار دهیم  چرا انسان نیازمند خودشناسی است؟ و اصلا ً چرا باید خود را بشناسیم؟ اگر کمی به این سؤال بیاندیشید حتما ً پاسخ را خواهید یافت. چرا که پاسخ این سؤال در خود ماست فقط نیاز به کمی کنکاش و جستجو است. اگر این جمله پیامبر گرامی اسلام (ص) را به یاد داشته باشید که " هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است." کار بسیار آسان می شود. همه انسان ها آگاه یا ناخودآگاه به دنبال شناخت معبود خود هستند. حال به هر دین و مکتب و اعتقادی که باشند. از دیگر دلایل نیاز به خودشناسی می توان به موارد زیر اشاره کردآدمی از راه خودشناسی به دیگر شناسی می رسداگر این سؤال در ذهن شما ایجاد شده که چه لزومی به دیگر شناسی است؟ و اصلا ً چطور از خودشناسی به دیگرشناسی خواهیم رسید؟ توجه شما را به روابط فرزندان و والدین  جلب می کنم. آیا تا به حال دقت کرده اید که چرا مشکلات فراوانی بین فرزندان و والدین در اغلب خانواده ها وجود دارد؟ اگر کمی تأمل کنید متوجه خواهید شد که این به دلیل عدم شناخت صحیح والدین از فرزندانشان است و یا بالعکس.حال اگر به خودشناسی اهمیت بدهند و حداقل سعی در شناخت درون خود داشته باشند، به طور قطع با شناخت نیازها و توانایی های فرزندان خود هم پی خواهند برد و با فرزندان خود کمتر مشکل پیدا می کنند، البته عکس این قضیه هم می تواند صادق باشد.در مورد شناخت پیدا کردن بر دیگران که ناشی از خودشناسی است، نکته ی جالب دیگری هم وجود دارد و آن این که اگر انسان به این نوع دیگر شناسی دست یابد از اعتقاد به این که فقط من هستم و قبل و بعد از من هیچ کسی نبوده و نخواهد بود نیز بر خواهد گشت و در نتیجه غرور، خود پسندی و سایر رذایل اخلاقی از وجود او رخت برخواهد بستنفس آدمی حائز جمیع خصایص سایر موجودات عالم است. پس با شناخت خود همه چیز را خواهی شناخت.چنانچه خداوند در قرآن کریم می فرماید: نشانه های خویش را درآفاق و در خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برای آنها روشن شود که او حق استآدمی با شناخت روح خود جاودانگی و روحانیت آن و با شناخت جسم، عوالم مادی و ناپایداری آن را درک می کندکسی که خود را بشناسد جهان را می شناسد و کسی که جهان را بشناسد گوئی خدا را    می بیندکسی که خدا را بشناسد دشمن داخلی اش را که در عمق جانش جا کرده است را به خوبی می شناسد. شاید بپرسید که منظور از دشمن داخلی چیست؟ برای پاسخ به این سؤال به این حدیث توجه بفرمائید؛پیامبر (ص) می فرمایند: بزرگترین دشمن تو نفس سرکشت می باشد که همدم توست و باید از آن به خدا پناه بردکسی که خود را بشناسد می داند که چگونه باید آن را اداره کند و کسی که بتواند خود را اداره کند می تواند جهان را اداره کند. اصلا ً بر همین اساس است که خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده استکسی که خود را بشناسد هیچ عیبی در دیگران نمی بیند مگر آن که آن عیب را در خود می یابد، آشکارا یا پنهان؛ و لذا از عیب جوئی دیگران خود داری می کند.پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که عیبش او را از عیوب دیگران باز می داردحال پس از این همه دلیل و برهان بر لزوم خودشناسی این مسئله مطرح می شود که انسان چگونه می تواند به خودشناسی دست یابد؟ در پاسخ به این سؤال نیز می توان راه های بسیاری را ذکر کرد. در ادامه، به طور خلاصه راه هایی در این زمینه عنوان خواهد شد و البته تحقیق بیشتر در این زمینه را به خود شما می سپاریم. باشد که با تفکر و تأمل بیشتر در این مورد، راهگشای زندگی خود باشید  راه های خود شناسی اولین وساده ترین راه خودشناسی مطالعه است؛انسان با مطالعه کتب مختلف همچون کتب دینی و مذهب های مختلف، روان شناسی و جامعه شناسی، علمی و ... می تواند به درون خود راهی برای شناخت باز کند. شناخت علایق و کشف استعدادهاکه این به خود فرد بر می گردد. مطمئنا ً هر کسی با کمی توجه خواهد توانست به علایق و استعدادهای خود پی ببرد . شناخت ضعف ها و توانمندی هاهمان طور که بر همگان روشن است هر انسانی دارای ضعف ها و توانمندی هایی است که خودش بهتر از هر کس دیگری بر آنها واقف است. اگر فرد ضعف های خود ا بشناسد و در رفع آنها تلاش کند و همچنین  توانمندی های خود را بیابد و به تقویت و تربیت آنها بپردازد در راه شناخت خود و حتی فراتر از آن گام نهاده استشناخت گذشتگانبا شناخت گذشتگان می توان از اشتباهات آنها پند گرفت و از موفقیت های آنها الگو برداری کرد برای ارتقاء سطح توانایی ها و حتی گاهی با مطالعه گذشتگان نکاتی برای انسان روشن می شود که انسان را در راه خویش یاری می کنندشناخت جهان پیرامونهمان طور که انسان با شناخت خود خواهد توانست جهان را بشناسد از طریق شناخت جهان نیز می تواند به خودشناسی برسد به این معنی که رابطه بین شناخت جهان و انسان یک رابطه مکمل است که هر کسی با توجه به توانایی خود می تواند در هر کدام از این مسیرها گام بردارد تا به هدف نهایی که همانا شناخت پروردگار یکتا است دست یابدتعمق در خود (جستجوی خویشتن)  انسان همچنین می تواند با تعمق در درون خود و جستجوی اعماق وجود خود به شناخت برسد، شناختی عمقی و درونیبررسی فلسفه وجودی انسانبا تأمل در فلسفه ی وجودی انسان و علت آفرینش، نیاز به خودشناسی آشکارتر می شود و تعمق بیشتر در این مسئله نیز به انسان در شناخت خود کمک بسیار می نمایدخودآگاهیخودآگاهی نیز می تواند یکی از راه های رسیدن به خوشبختی باشد. برای روشن تر شدن مسئله بهتر است در مورد خودآگاهی کمی بیشتر بدانیم.خودآگاهی انواع مختلفی دارد از جمله خودآگاهی فطری، فلسفی، جهانی، طبقاتی، ملی و ... . حال باید ببینیم که چگونه می توان از طریق خودآگاهی به خودشناسی رسید؟ برای این کار ابتدا باید از انواع خودآگاهی تعریفی روشن داشته باشیم، که در ذیل به طور خلاصه در مورد هر یک توضیحاتی خواهد آمد 1- خودآگاهی فطری: علم حضوری و یا به عبارتی آگاهی ذاتی بشر نسبت به برخی مسائل مثل گریه کردن نوزاد برای رسیدن به خواسته هایش. 2- خودآگاهی فلسفی: این علم به شناخت حقیقت و واقعیت انسان می پردازد و ارتباط بدن، دنیا و خدا را بررسی می کند. 3- خودآگاهی جهانی: به بررسی رابطه ی انسان با دنیا می پردازد و از طریق این رابطه به خودشناسی می رسد. چنانچه حضرت علی (ع) می فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و به کجا می رود. 4- خودآگاهی طبقاتی: به معنی آگاهی در مورد طبقه ی اجتماعی که با آن زندگی می کنیم بوده و نتیجه ی این خودآگاهی شکل گرفتن برخوردهای اجتماعی مختلف در افراد است. 5- خودآگاهی انسانی: خودآگاهی نسبت به خود در رابطه با دیگر انسانهاست. 6- خودآگاهی ملی: فرد از طریق ملت (پیوند قومی و نژادی و ...) به خود می پردازد و کیان خود را دنبال می کند. که با استفاده از این خودآگاهی می توان به خودشناسی مطلوبی رسید و پایدار کردن سنت های خوب و کنار گذاشتن سنت های مذموم پرداخت. همان علمی که پیامبران الهی در طول دوران پیامبری خود انجام داده اند.البته برای این کار سطح خودآگاهی فطری و تشریحی باید بسیار بالا باشد و قوه ی تمیز و توانایی تشخیص خوبی ها و بدی ها را داشته باشددر پایان به امید ایجاد تلاش و انگیزه ی بیشتر برای شناخت خود، مفید فایده است که به ذکر چند نمونه از نتایج خودشناسی پرداخته شود1) ایجاد دوستی و الفت بین تمام انسان ها. پیر و جوان، زن و مرد و از هر قوم و نژاد.2) ایجاد آگاهی بیشتر و بینش بهتر به مسائل.3) تغییر در نگرش ها.4) تغییر در ارزش ها.5) ایجاد حسّ شایستگی.6) ایجاد انگیزه بیشتر برای کار و فعالیت.7) ایجاد انگیزه بیشتر برای آموزش مهارت های زندگی.8) و در نهایت کنترل افکار.  منابعکتاب خود سازی/ استاد اسدالله بارتکتاب نیازهای جوانان/ احمد صادقی اردستانی

 

 

محسن سبزیزاده بازدید : 12 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

تعریف خودشناسی چیست ؟


انسان موجودى است که داراى استعدادهاى بسیار و قابلیت هاى بى شمارى است هم از نظر ابعاد روحى و معنوى و هم از نظر توان هاى جسمى و بدنى . حال اگر کسى بخواهد وجودش را در همه این ابعاد و زمینه ها بسازد (یعنى به کمال و سعادت برساند) اولین قدیم که باید بردارد ، شناخت این استعداهاست ، مثلاً اگر بداند جسم و تن آدمى استعداد رشد را دارد که در هر یک از ورزشهاى موجود به فعلیت و کمال مى رسد ، راه براى برداشتن قدم دوم باز مى شود که "راه رسیدن به فلان ورزش چیست؟" و یا اگر بداند استعداد علم و دانش را دارد یقیناً مقدمه اى مى شود براى فراگیرى علم و دانش و به فعلیت رساندن این استعداد . یا اگر پى ببرد که قابلیت متخلّق شدن به تمام اخلاق حسنه و صفات نیک را دارد بدنبال تحقق دادن آنها در خود بر مى آید و این مقدمه اى براى خودسازى مى شود . یا اگر درک کند که از جهات مختلف دیگرى که در انسان هست فلان استعداد و فلان قابلیت و... را دارد اینها همه مقدمه مى شود براى اقدام کردن و به فعلیت رساندن! پس اولین قدم براى تحقق هر کمال و سعادتى ، شناخت استعدادهاى درونى است و این معناى این جمله است که:(خودشناسى مقدمه خودسازى است). 
البته این امر مشروط به اراده و تصمیم جدى فرد است که باید در رسیدن به این خودسازى از خود نشان دهد که در این صورت توفیق الهى نیز با او یار خواهد شد
معرفه النفس که همان خودشناسی است، بهترین معرفت هاست؛ چنانکه امام سجاد (ع) خطاب به پروردگار خود می گوید: «و اجعلنا من الذین عرفوا انفسهم؛ ما را از کسانی قرار ده که خود را شناختند». امیر مومنان (ع) می فرماید: خودشناس ترین مردم، خدا ترس ترین آنهاست. در صحف ادریس آمده است: هر که آفریده را شناخت، آفریدگار را شناخت و هر که روزی را شناخت، روزی رسان را شناخت و هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.
امام صادق (ع) می فرماید: خودشناسی انسان این است که خویشتن را به چهار طبع و چهارستون و چهار رکن بشناسد. چهار طبعش خون است و صفرا و باد و بلغم؛ و ستون هایش خرد است که از خرد فهم و حافظه مایه می گیرد؛ و ارکانش نور است و آتش و روح و آب. که اشاره به ابعاد ظاهری و باطنی است.
مقصود از معرفه النفس که مقدمه معرفه الله است این است که انسان بداند هوا و هوس که در وجود اوست با کمترین غفلت موجب ذلت او می گردد، و بشناسد که از گوهر عقلی برخوردار است که می توان در سایه هدایت او به برترین کمالات انسانی نائل شود
بنابراین معرفه النفس از بعد فیزیکی سبب خضوع و خشوع انسان در برابر عظمت پروردگار است که با حکمت و تدبر انسان را آفریده است و از جهت معنوی، شناخت سرمایه های ارزشمندی است که در وجود او نهادینه شده است.

منبع : 

http://www.erfan.ir/

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 25
  • بازدید کلی : 592